31. شهريور 1391 - 19:31   |   کد مطلب: 2635
«خلاصه‌ای از زندگی نامه سید جمال الدین اسد‌آبادی»

تولد در اسد‌آبـاد همدان 1254 هـ‌.ق برابر با 1217 خورشیدی و 1838 میلادی.
وفات در استانبول ترکیه  1314 هـ.ق برابر با 1274 خورشیدی و 1895 میلادی.

سید جمال الدین اسد‌آبادی يكي از پیشقدمان حریت آزادی ایران بوده و مبارزات دلیرانه‌‌اش با اعُمال استبداد ثبت تاریخ و کوششهای پیگیرش در راه اتحاد و اتفاق ملل مسلمان مشهور آفاق است.
سید جمال الدین اسدآبادی فرزند سید صفدر مادر سکینه بیگم که نسب این خانواده به حضرت حسین بن علی علیه السلام میرسد. در سال 1254 هـ.ق در محله سیدان اسدآباد دیده به جهان گشود. نخستین آموزگار پدرش سید صفدر  بود . در سن 8 سالگی از اسدآباد مهاجرت و به قزوین و تهران رفت و در سن 10تا12 سالگی توسط مجتهد بزرگ آقا سید صادق در تهران تلمذ کرده لباس روحانیت بر تن نمودند. سپس به نجف رفته و در سن 16 سالگی زیر نظر مجتهد بزرگ شیخ مرتضی انصاری بر همه معارف روز ، علوم عربی ،‌ شرعی ، عقلی و فنون ریاضی و طب مسلط گردید. در سن 18 سالگی به هند رفت و در آنجا با علوم ریاضی جدید به روش اروپایی آشنا گردید.
در سال 1277 هـ.ق به ایران وارد و 3 شبانه روز را در اسد‌آباد وطن اصلی‌اش مي گذراند که یک شب در خانه پدر و شب دیگر در منزل یکی از خواهرانش بنام طیبه خانم و در روز چهارم به سمت تهران حرکت می کند و با میرزا بابای ذهبی سر سلسله ذهبیه آشنا می شود و وی شیفته سید جمال الدین می گردد. پس از رسیدن به خراسان بسوی افغانستان حرکت و در سال 1278 هـ.ق وارد پایتخت آن کشور کابل گردید و در آنجا بر امیر محمد اعظم خان امیر افغانستان مصاحب و ندیم گردید و در سلک رجال بزرگ درآمد.
هنگام حمله دوست محمد خان به هرات در سپاه او بود . در مدت 4 سال که در آن کشور بسر برد پیوسته با سخنرانیهای پر شور ملت افغانستان را بیدار و نسبت به اوضاع روز آگاه نمود و نیز مشغول نوشتن تاریخ مهمی از آن کشور گردید.
تاریخ افغانستان را بزبان عربی و در روزنامه ای جهت روشن نمودن فکر مردم منتشر ساخت. سپس راهی هند شد و با استقبال زیادی که مردم از وی نمودند در همان هفته اول بر اثر فشار دولت هند که دست نشانده انگلستان بود مجبور به ترک هند شد و به طرف مصر حرکت نمود.
در سال 1285 هـ.ق به مصر وارد شد و در دانشگاه الاظهر مصر مشغول تدریس گردید و در خارج از ساعات تدریس به بیداری مردم مشغول می شد. بعد از چهل روز دولت دست نشانده مصر وسائل سفر او را مهیا و راهی ترکیه نمود.
در سال 1286هـ.ق به استانبول ترکیه رسد و به عضویت انجمن دانش درآمد. در اثر بدگویی ها از دولت آن کشور تبعید و در سال 1296هـ.ق با شیخ محمد عبده مفتی مصر آشنا و با کمک یکدیگر جمعیتی را تشکیل دادند  بنام حزب الوطنی که در نهایت منجر به عزل اسماعیل پاشا رهبر حکومت مصر گردید. اما بعلت آتشی که در دل مردم افکنده و پایه های استعماری انگلیس به لرزه درآمده بود  تحت الحفظ از مصر اخراج و به مکه وارد گردید.
سپس به هندوستان میرود و در آنجا رساله ای در خصوص چگونگی پیدایش و رشد مکتب (نیچری)(ناتورالیسم) و مخالفت با آن می نگارد و در حیدر آباد جمعیتی بنام عروه تشکیل داد . در همین اثنا یکی از شاگردان سید ، اعرابی پاشا در مصر قیام می‌کند و سید جمال الدین توسط دولت انگلیس جلب و به کلکته برده میشود. سید در آنجا شروع به نوشتن مقالات ساده و عامیانه در جهت بیداری مسلمانان برای روزنامه های سیرالاخبار ، مطرح القلوب هند فرستاد. اما پس از پنج ماه دولت هند خواستار رفتن سید از آن کشور شد.

سید پس از آن به آمریکا رفت و چون آنجا را مناسب خویش نیافت در ماه رجب 1300هـ.ق به انگلستان رفت و بعد از مدت کوتاهی به پاریس سفر کرد. در پاریس با فراریان مصری در تماس بود و در همین دیدار با یکی از یاران قدیمی بنام سانوا برخورد نمود و با کمک او که نویسنده شوخ طبعی بود روزنامه فکاهی سیاسی ابونظاره را در جهت بیداری مردم منتشر نمود.
در اواسط سال 1301 هـ.ق جمعیتی بنام عروه الوثقی را در پاریس تشکیل و روزنامه ای هم به همین نام منتشر نمود که انتشار آن بعد از 18 شماره ممنوع اعلام گردید.
در سال 1303 سید به بوشهر مراجعت می نماید و به موجب دعوت ناصرالدین شاه به جانب تهران حرکت می کند و با ناصرالدین شاه به گفتگو می‌نشیند و اصلاحیه مملکت را خواستار می شود. در همین اثنا بدگوئی‌ها و نمامی‌ها از سید شروع می‌شود و ناصرالدین شاه خواستار رفتن سید از تهران به طرف خراسان میشود که سید از ایران بیرون و به طرف روسیه حرکت می‌کند.
تا سال 1306 هـق در روسیه می ماند و در سال 1306 هـ.ق در آلمان بار دیگر ناصرالدین شاه را ملاقات و از او درخواست آمدن به ایران را می‌کند و از رفتار گذشته عذر خواهی می کند. نهایتاً در شهریور 1307 هـ.ق به ایران می آید و با بزرگان علمی و دینی آن روزگار تماس برقرار نموده و بهبود اوضاع ایران را در یک انقلاب می داند و با بیان رسائی که داشته افکار مردم را روشن و آنان را از خواب غفلت بیدار می نماید و این فریادها پایه حکومت را به لرزه در می‌آورد. شاه با دستپاچگی هرچه تمامتر از سید خواهان تدوین قوانینی جهت اصلاح مملکت می‌گردد. سید قانون اساسی را نوشت که اجرای آن برای شاه هرگز ممکن نبود.
نمامی‌ها و بدگوئی‌ها و کارشکنی‌ها شروع و شاه حکم اخراج سید را امضاء می کند. سید برای اینکه میزبان دچار ناراحتی نگردد به شاه عبدالعظیم می رود به بست می نشیند و می‌گوید که از ایران نمی رود. در همین بین اعلامیه‌هایی در انتقاد شدید از دولت در کوچه‌ها و درب مساجد و کاروانسراها و سفارتخانه‌ها چسبانیده می شود و مضمون اعلامیه ها در خارج کردن و خلع شاه از مقام سلطنت می باشد و در نهایت نامه ای که سراپا توهین به شاه بود بدست ناصرالدین شاه می رسد و شاه با نظر دولت انگلیس تصمیم به اخراج سید می گیرد و دستور اخراج وی را صادر می کند. جلادان شاه به حرم حضرت عدالعظیم ریخته و در حال ضرب و شتم و فحش و ناسزا سید را بیرون و به باغ مهد علیا می رسانند . سپس او را تحت الحفظ به کرمانشاه می برند و در تاریخ 29 جمادی‌الثانی 1309 وی را بطرف خانقین حرکت میدهند. سید سپس به بغداد میرود و مقالات متعددی تحت عنوان یازده سلطنت ترور در ایران ، و حمله به حیثیت شاه نوشته و مقالاتی در روزنامه قانون علیه شاه و حکومت ایران نوشت و دست به انتشار روزنامه دیگری بنام ضاءالخافقین زد که به دو زبان انگلیسی و عربی چاپ شد که با اعتراض دولت ایران به دولت انگلستان جلوی چاپ نشریه ضاءالخافقین گرفته شد.
پس از آن نامه‌ای از عبدالحمید پادشاه عثمانی به سید داده می شود که از سید خواسته شده که به استانبود برود و وی ناچار عازم استانبول می شود. عبدالحمید پاشا ابتدا سعی در فریفتن سید و جلوگیری از هدف اصلی او داشت که موفق نمی گردد. در همین زمان در حرم حضرت عبدالعظیم توسط میرزا رضا کرمانی یار قدیمی سید جمال الدین ، ناصرالدین شاه به قتل می رسد.
قتل ناصرالدین شاه در ایران باعث گردید که سید تحت مراقبت شدید واقع شود. زندانی نمودن سید ، عبدالحمید را راحت نکرد و عاقبت با خوراندن سم از را دارو و غذا سید را شهید نمودن. و سید در سال 1314 هـ.ق مصادف با 1895 میلادی دار فانی را وداع گفتند.

-باتشکر از اداره میراث فرهنگی اسدآباد