به گزارش آوای سیدجمال؛
مناجات با صاحب عزا
|
بوی سیبِ حرم از سمتِ سحر می آید |
|
| روز و شب كارِ شما گریه شده می دانم باز از دامنتان بویِ جگر می آید |
|
| كاشكی قدر بدانیم جوانی ها را زود بر شاخه در این فصل ثمر می آید |
|
| تا نشستیم در این حلقه سرِ مجلسمان مادرت دست شكسته به كمر می آید |
|
| روزها سایه نشینِ قَدمش خورشید است هر كه در سایه ی این بیرق اگر می آید |
|
| می رسد جمعه ای و پیشِ تو دم می گیریم عاقبت غربتِ این جمع به سر می آید |
|
| تا كه آبی بزند بر لبِ لب تشنه ی ما مادرِ سینه زنان زود ز در می آید |
|
| كفنم پیرهنِ مشكیِ من كاش شود رنگِ مشكی به كفن هم چقدر می آید |
|
| علت اول دیوانگی ماست حسین باز از مستیِ دیوانه خبر می آید |
حسن لطفی
***
| عالم به ماتم تو حسینی غم است یعنی که فصل سوک و عزا، فصل ماتم است |
| از عرش تابه فرش تمام فرشتگان فریاد می زنند که ماه محّرم است |
| هفت آسم ان پ ر است ز گرد عزای تو چشم ان مهر و ماه ز داغ تو پر نم است |
| کعبه سیاهپوش عزایت شد و هنوز شور غمت به سین پر شور زمزم است |
| بعد از گذشت این همه سال از شهادتت گلزار دین هنوز ز خون تو خّرم است |
| تا با خبر شوند همه عالم از غمت یادآور غم تو رسول مکّرم است |
| تا فیضی از فضیلت غم های تو برند خلوت نشی ن سوک تو موسی و آدم است |
| هرجا به پاست محفل سوکت، به پیش چشم تصویر کربلای تو آنجا مجسّم است |
| از هر غمی که بر دل ما خیمه می زند فرموده اند گری بر تو مقّدم است |
| ازح رمت غمت چه بگویم که تا به حشر زهرا سیاهپ وش عزایت دمادم است |
|
چون محتشم «وفائی »غمگین به گریه گفت
«باز این شورش است که در خلق عالم است»
|
سید هاشم وفایی
***
| در شرار غم خلیلم مسلمم کوفیان پور عقیلم مسلمم |
|
| میهمانم ، میزبانم غم شده بی کسی با قلب من همدم شده |
|
| صید غربت بین دام کوفه ام دلشکسته از مرام کوفه ام |
|
| غربت دیرینه را حس می کنم در شب غم کینه را حس میکنم |
|
| کوفیان آئینه ها را مشکنید حرمت آدینه ها را مشکنید |
|
| کینه با قرآن ندارد افتخار کشتن مهمان ندارد افتخار |
|
| تا ابد نام شما بی ننگ نیست خسته ام من احتیاج سنگ نیست |
|
| با غریب و خسته همدردی چه شد ؟ سنگزن ها پس جوانمردی چه شد ؟ |
|
| سینه می سازم سپر پس تیر کو ؟ من حسینی مذهبم تکفیر کو ؟ |
|
| از تب عشقم کسی آگاه نیست با دلم جز سایه ام همراه نیست |
|
| چون علی در دام کوفه مانده ام در خزانی بی شکوفه مانده ام |
|
| در حصار کوچه های سرد شهر مانده ام با مردم نامرد شهر |
|
| کوفه یکسر رو بگرداند ز من ماه هم رخساره پوشاند ز من |
|
| آسمان کوفه بی کوکب بود شرح حال ماتم زینب بود |
|
| کوچه گردم ، گرد راه دلبرم آرزومند نگاه دلبرم |
|
| همچو میثم دار می خواهد دلم لذبت دیدار می خواهد دلم |
|
| عالمی را درس ایمان می دهم دم ز جانان می زنم جان می دهم |
سید محمد میر هاشمی
***
| فدای نازنین مهمانِ کوفه | که شد رنجور و سرگردانِ کوفه |
| بمیرم آن سفیری را که می سوخت | زِ بیعتهای بی بنیانِ کوفه |
| دعا می کرد مولایش نیاید | دراین اوضاعِ بی سامانِ کوفه |
| دعا می کرد و می گفتا: اماما! | به یادم آمد آن دورانِ کوفه |
| أمیرالمؤمنین آمد به یادم | که رفت و رفت با او جانِ کوفه |
| دگر مَردی پس ازمولا نمانده | أمان از دستِ نامردانِ کوفه |
| منم تنهاترین تنها، به غربت | اسیرِ حیله و حیرانِ کوفه |
| تو گوئی: تا قیامت جانِ عالم | به دام افتاده در زندانِ کوفه |
| حسین!اینجا نیا، مسلِم فدایت | به خون آغشته شد، پیمانِ کوفه |
حمیدرضا کسرایی
***
| جار و جنجالی عذاب آور به گوشم می رسد | نعره ی مستانه ی لشکر به گوشم می رسد |
| هر دقیقه کوفه از این رو به آن رو می شود | تا صدای سکّه های زر به گوشم می رسد |
| این جماعت کینه دارند از عمو جانم علی | ناسزاها از سر منبر به گوشم می رسد |
| از دو ماه پیش که مهمان کوفی ها شدم | ضربه های پ تک آهنگر به گوشم می رسد |
| تا که نزدیک دکان تیر سازی می شوم | خنده های حرمله بهتر به گوشم می رسد |
| چند عمود آهنین را هم سفارش داده اند | صحبت ضربه به روی سر به گوشم می رسد |
| روی مرکب هایشان بسیار خرجین چیده اند | حرف غارت کردن معجر به گوشم می رسد |
| تا جهاز نوعروسان بیشتر کامل شود | وعده ی آوردن زیور به گوش می رسد |
| من اگر چه نیستم در عصر عاشورا ولی | ناله ی جانسوز یک مادر به گوشم می رسد |
| قبل مقتل رفتنت انگشترت را دربیار | صحبت انگشت و انگشتر به گوشم می رسد |
محمد فردوسی
انتهای پیام/ن