به گزارش آوای سیدجمال، حاجیدالله میگفت: «ما این خونها را بیثمر نمیدانیم! این خونها، شجره طیبهای را آبیاری میکند که میوه آن، ظهور مهدی فاطمه است!» میبینی؟! میبینی آقاجان! میبینی همه قصهها، آخرش به شما ختم میشود! به اینکه بیایی و تمام کنی این شب بلند را! ما ظلمتزدگانیم!
و از هر قصهای، استعارهای میجوییم تا ردی از شما بیابیم! بیتعارف، دلمان تنگ شده برایتان! کجا دوا کنیم داغ این همه فراق را؟! درد این همه شب را؟! آقاجان! شما قهرمان قصه همه پیامبرانی! عصاره خلقت!
خلاصه آفرینش! وای از این درد بزرگ که یعقوب نیستیم اما باید بیش از او، منتظر بمانیم! بدیهایمان سر جای خود لیکن هرگز فراموشت نکردهایم آقاجان! قصه مادر موسی را که میخوانیم؛ قصه پدر ۷ شهید را که میخوانیم؛ احسنالقصص را حتی!
در هر قصهای، دنبال شما میگردیم! زیر تابوت شهدا، شب یلدا، نخستین لحظه سال جدید، لیالی قدر، دم افطار، وقت سحر! پر کرده غصه، تمام قصه ما را! اما آخرش را میدانیم که خوب، تمام میشود! و تازه آنروز، قصه ما شروع خواهد شد!
قصه آفرینش دوباره آدم! قصه خوش بهشت! نه! اینها که نوشتم، در پیشواز شب یلدا نیست؛ رفته استقبال فردای روشن همه تاریکیها! آقاجان! خدا به دل ما انداخته که ظهور شما نزدیک است!
همچنان که به دل امموسی انداخته بود؛ «این طفل را شیر بده و آنگاه رهسپار آب کن!» ما از دوری شما، خون دلها خوردهایم اما آخر این قصه، برایمان مثل روز، روشن است!
خدایی که حتی در کاخ فرعون هم هوای موسی را داشت، گمانم میخندد به نقشههای امروز کاخ سفید! والله همه دعوای دشمنان با ما، بر سر آمدن شماست؛ آقاجان! خدا اما این جنگ را هم خواهد برد! الله با بقیةالله، شیطان با همه فراعنه! خدا با شما، ابلیس با همه جنودش! معلوم است که پیروزی از آن کیست!
همان که آتش را بر ابراهیم، سرد و سلامت کرد!
و یوسف را از قعر چاه و یونس را از شکم ماهی نجات داد! آقاجان! خدا با ظهور شما، غصه ما را تمام خواهد کرد! اگر یوسف، احسنالقصص بود، شما قصه دوباره تمام آدمی!
و قصه دوباره تمام بهشت! که شما «مهدی فاطمه»ای! منتقم همه بدیها! بیخود نیست همه بدها، به تکاپو افتادهاند! ما ترسشان را خوب میفهمیم! این، آخرین لیالی بلند آدمیزاد است! و صبح، نزدیک! یا مهدی! ادرکنی...
انتهای پیام/ن