به گزارش آوای سیدجمال،
قصه نی، قصه ای بی انتهاست
قصه داغ شهید کربلاست
بشنو از نی چون حکایت می کند
از سری شیدا،روایت می کند
ازسری که ،روی نی قرآن خواند
خود برای خویش الرّحمن خواند
زلف ، اندرباد روی نیزه داد
آنکه سر، بر دامن پاکش فتاد
ناله ها از نای ،بیرون می شدند
اشکها ، آلوده با خون می شدند
یک زن و سرکاروان قافله
زینب آن،سرو روان قافله
کربلا ،باید بماند تا ابد
این حرم ،دل می رباید تاابد
بانی این دلبری ها، زینب است
وارث ام ابیها ، زینب است
آنکه در کاخ یزید ،غوغا نمود
انقلابی آتشین ، برپا نمود
حق مطلب را ،چنان ابرازکرد
روح ملعون یزید ،پرواز کرد
گفتش ای زن ،رَبّ چگونه دیده ای
ما ظفرمندیم وتو، بازنده ای
گفت ای بی عقل ما آزاده ایم
گر چه در پیش رخ تو ،بنده ایم
وای برتو ، وای بر اجداد تو
گشته طوق ظلم، استبدادتو
این منم دخت نبی مصطفی
این منم دخت،علی مرتضی
این منم ،من، دختر خیرالنسا
این منم ،اخت حسین سرجدا
جد من ،پیغمبرپیغمبراست
آخرین پیغمبر ازسوی خداست
ای موءذن ،هان زبان درکام گیر
در بیان نام او آرام گیر
رو به آن ملعون بگفتا،ای یزید
قاتل فرزند پیغمبر، پلید!!
این "محمد" جدّ من یا جدّ توست
بنگر این قامت قرین قدّ توست؟؟
گر بگویی جدّ تو ، باطل شوی
گر بگویی جد من، قاتل شوی
صمد مرادی مهر
انتهای پیام/ن
دیدگاه شما