به گزارش آوای سیدجمال، سلام سردار، نه، سردار نه، با همه بزرگی درونیات دوست نداشتی عنوان نامی بالاتر از سرباز برایت باشد. باشد سرباز!
ابتدای سخنم گله ای عمیق دارم؛ از صورت زیبایت از ابهت همچون شیر، از آن صوت نفوذ پذیرت آنجا که دیدم و شنیدم جملاتی جاری ساختی و کمی بعد دلت گرفت و اشکانت سرازیر شد.
جمله ای که باعث لبریز شدن دلت شد خوب بخاطر دارم یاران همه رفتند، افسوس که جامانده منم! جمله ات را گفتی و رفتی ولی فکری به حال و روزمان نداشتی؟ تو با همه رشادت هایت، باهمه اخلاص بندگی ات، با همه جان فشانی هایت در خط مقدم، با جانبازی ات که گواه همه این سخنان است.
من از چه واژهای بگویم که مؤثر شود؟ همه کتابها شعرها، همه قصیدهها، دوبیتیها، همه را، گشتم همه را، نبود که نبود... اصلا از گله بگذریم چون هر چه فکر میکنم بیشتر به چهکنم چهکنم گرفتار میشوم تو میدانی و این دل زار و واسطه شدن به خدایت که هم اکنون نزدش روزی داده میشوی...
از حس و حال فرشتگان بگو از غبطه شان؟ راستی از شهید کاظمی بگو؟ دوست داشتی همه داشته هایت را بدهی فقط یکبار صدایش را بشنوی؟ هر چه بیشتر به تو فکر میکنم حسرت مثله تو نبودن بیشتر در جانم.
تو خوب خدمت کردی کاش خوب قدردان بودنت را خودت یادمان دهی چون خودمان یاد بگیریم کمی آن طرف تر در خفا و ظلمات دنیا یادمان می رود...
کاش در جای جای وصیتت که توصیه و سفارش به مراقبت مقام ولایت فقیه داشتی فقط به یک جای اش تامل و عمل کنیم.
عارفه مرادی
انتهای پیام/ن
دیدگاه شما