به گزارش آوای سیدجمال، امروز 11 اردیبهشت ماه مزین به نام کار و کارگر است، کاری که در این روزهای کرونایی کساد است و کارگری که بیکار!
اگرچه این یک روز از اردیبهشت با نیت ارج نهادن به مقام کارگران، به یک هفته مناسبتی تبدیل شد اما گویی آنان چندان هم در این یک هفته دیده نمی شوند.
اینکه این قشر از جامعه علی رغم فعالیت زیادشان همچنان در داشتن درآمدی ثابت، 8 شان گرو 9 است، به حرف نیست چرا که هر روز جماعتی از این قشر زحمتکش و پر از درد را در میدان معروف اسدآباد شاهد هستیم.
کارگران میدان غدیر هشت شان گرو 9 است
میدان غدیر اسدآباد که هنوز بعداز یک سالی یدک کش اسم ساعت است، سالیانی شاهد درد و رنج کارگران پینه دستی است که گویی چشم امیدشان هنوز پرفروغ است و همچنان هر روز علی الطلوع در این میدان حاضر می شوند به امیدی که نانی به خانه ببرند.
این قشر از جامعه ساعت ها در میدان غدیر(ساعت) زمان را می گذرانند تا جایی که فریادرسی برسد و طلب کارگری کند و آنان سر کار ببرد تا مبادا دست خالی راهی خانه شوند و شرمنده زن و فرزند و خانواده.
شاید هیچ وقت هیچ خبرنگاری وقت آن نگذاشته که پای درد و دل این جماعتی که خیره به یک سو می شوند تا کاری بجویند، شود اما خبرنگار مطالبه گر ما هر روز با عبور از این مسیر که راهی منزل می شود، چشمم به این جماعت میخورد و با تصویری در ذهن خود به دنبال رساندن درد و گلایه آنان به مسئولان است.
برخی روزها تنها شرمندگی عاید کاگران روزمزد می شود
به همین منظور 11 اردیبهشت را فرصتی برای رساندن این گلایه ها به گوش مسئولان میداند که شاید یکی از هزاران مسئولان این شهرستان و استان و کشور پای کار بیایند و برای آنان کاری کنند.
یکی از کارگران که آه ندارد با ناله سودا کند، به خبرنگار ما گفت زمان در این میدان که نامش ساعت است، دیرتر از هر روز می گذرد و روزها می شود که ما دست خالی با دلی پر از آه و درد به خانه می رویم.
او می گفت که پنج فرزند قد و نیم دارم که چشم انتظار یک لقمه نان هستند اما روزها بوده که اینجا نشستم و نتوانستم کاری کرده و پولی درآورم.
چشم انتظار فریادرسی برای حل معضل کار
دیگری که یک گونی برنج را به عنوان ساکت دستی در دست داشت و محکم آن را بغل کرده بود، با بغضی در گلو گفت که اینها لباس کارگری ام است که در این گونی گذاشته و هر روز ساعت 7 به میدان می آیم تا حداقل 10 الی 20 هزار تومانی کار کنم و نانی بخرم.
جالب بود برایم که لباس کارش هم جداست اما جالب تر آن بود که لباسی که همان لحظه هم بر تن داشت، دست کمی از لباس کار نداشت.
در کنار او جوانی که آنقدر در سرما و گرمای این میدان، ساعت سپری کرده که زمان از دستش در رفته می گوید: نمی دانم باید تا کی در میدان به این شکل جویای کار باشم تا همچون این آقا که مو سفید کرده بنشینم.
مجبورند دور میدان جمع شوند تا کاری پیدا کنند
او می گوید که این کرونا دمار از روزگارمان هم درآورده و نمیدانیم که آیا نشستمان در این میدان درست است یا غلط؟ آیا کرونا ما را می گیرد یا کار ما را؟
دیگری می گفت این آدمها دور این میدان جمع میشوند، کارگران روزمزدی هستند که اگر کسی برای کار ساختمانی و یا... صدایشان کند، مزد دارندو در غیر این صورت آن روز را باید بسوزند و بسازند.
او می گفت: اینان کارگرانی هستند که اگر یه روز کار نروند، از گرسنگی مردند نه کرونا!
از یکی دیگر از کارگران پرسیدم که روزهای خود را چگونه میگذرانید؟ نیشخندی زد و گفت: حال روز ما که گفتن ندارد وضع کم خراب بود با وجود کرونا بدتر هم شد.
او از جوانی و پایه کار بودنش شروع کرد و گفت: قبلا" روزگار خوبی بود و حال روز کار و کارگر بهتر اما این روزها که پیر شدیم نه کاری هست و نه نان آوری و به سختی ایام را سپری میکنیم.
کارگر زحمت کش دیگری برای مصاحبه پیش آمد و از اوضاع بد مالی چنین گفت: بیش از ۴۵ سال است که کارگر بنا هستم و محل کارم همین میدان است اما وضعیت مالی الان بسیار دشوار شده و گرانی هم که روز به روز بدتر و نداری بیداد میکند اما افسوس که نه به جایی بند هستیم و نه صدایمان به گوش کسی میرسد.
در میدان غدیر عدالت نیست
اینجاست که وقتی مسئولان شهر و استان آماری از کاهش بیکاری و ایجاد اشتغال می زنند، من خبرنگار می مانم که این جماعت دور میدان غدیر(ساعت) در کجای این آمار می گنجند!
اینجا میدانی که با نام بزرگ "غدیر" نامگذاری شده، متأسفانه با وجود روزانه صدها کارگر روزمزد که بیشتر مواقع دستانش خالی از درآمد است، عدالت گم شده است، امید است که با داشتن درآمدی ثابت برای این کارگران روزمزد، عدالت اجرا شود.
انتهای پیام/ن
دیدگاه شما