آخرین اخبار

14. فروردين 1401 - 15:34   |   کد مطلب: 41844
سردار شهید حاج میرزامحمد سلگی، فرمانده قلب‌های سربازان گردان ابوالفضل لشکر انصارالحسین(ع) همدان و قهرمان گمنام حماسه مرصاد در دفاع جانانه از وطن هفت بار مجروح شد تا اینکه روز۱۴ فروردین سال ۹۹ حاجت‌روا شد و به سوی کربلا پرواز کرد.

به گزارش آوای سیدجمال، هرگز از شهادت ناامید نشد اصلا ذکر لبش بود؛ مابین دو نمازش دست به دل آسمان می‌کشید و برای پیوستن به جمع یاران شهیدش نجوا می‌کرد؛ هفت بار در طول دفاع جانانه از وطن در جبهه‌های نبرد مجروح شد اما شهید نه.

 دو پایش سال ۶۵ راهی بهشت شدند، ریه‌هایش آغشته به گازهای سمی بود و جای جای جسمش ردی از ترکش‌های دشمن ولی دعایی با چشمان بارانی هر بار به سوی همان آسمان حواله می‌شد تا حاج میرزا شهید نشود و سایه سر بماند.

به سراغ صاحب دعا رفتم، آلبوم به دست‌ خاطرات همسر شهیدش را یک به یک مرور می‌کرد همچون فیلمی سکانس به سکانس از جلوی چشمانش می‌گذشت؛ از روزهای آغازین دلبستگی و ازدواج تا حضور پررنگ سردار در صفوف انقلاب و مبارزان و دست آخر هم رشادت‌های فرمانده در دفاع مقدس.

هر عکس یادی می‌شود از روزهای پرفراز و نشیب زندگی این زوج عاشق، گاهی هم چشمانش در غم خیس می‌خورد و دلش هوای حاج‌میرزا را می‌کند، آخر دو سالی می‌شود حاج میرزا سلگی شربت شهادت را نوشیده و حاجت‌روا به سمت کربلا پر کشیده، حالا پروین خانم تنها با کوله‌باری از خاطرات این فرمانده سر می‌کند.

آرزوی حاج میرزا ۱۴ فروردین سال ۹۹ رنگ واقعیت می‌گیرد و این روز سرآغاز غصه‌ای تمام‌نشدنی می‌شود برای خانم سلگی هر چند او به رضای خداوند رضایت داده و از این پس حاج میرزا را در آلبوم خاطرات و گوشه سینه‌اش می‌یابد.

دعا برای قطع دو پای حاج میرزا

همسر شهیدسلگی عکس‌های حاج میرزا را نشانم می‌دهد و بغض می‌کند، من هم مثل او گونه‌هایم نمناک و متعجب از مهر و محبت این زوج می‌شوم بغضم را فرو خوردم و داستان دعای شهید نشدن سردار را پرسیدم؛ پروین خانم می‌گوید: حاج میرزا؛ هر چند دوست نداشت حاج میرزا صدایش بزنم ولی حاجی هر بار که راهی جبهه می‌شد ترس از نیامدنش وجودم را فرا می‌گرفت گاهی هم مجروحیت‌هایش را از راه دور حس می‌کردم و دلواپس می‌ماندم تا خبری برسد و با خودم می‌گفتم این بار دیگر تمام است و حاجی شهید می‌شود.

تا اینکه یک روز اضطراب عجیبی در دلم غلیان کرد، مدام با خودم حرف می‌زدم و زیر لب با خداوند مناجات می‌کردم؛ منتظر شنیدن خبری از سمت حاج میرزا بودم در عین حال از خدا می‌خواستم خبر شهادتش نباشد حتی حضرت ابوالفضل را واسطه قرار دادم و گفتم «دو دست یا دو پای حاج میرزا قطع شه اما شهید نشه سایه‌اش از سر من و بچه‌ها کم نشه.»

به تازگی پدر و برادرم شهید شده بودند بنابراین طاقت شهادت حاج میرزا را نداشتم؛ ساعت‌ها با استرس و نگرانی گذشت تا اینکه تلفن زنگ خورد و دوستی از جانب او حال و احوال گرمی کرد می‌دانستم پشت این تماس خبری نهفته است.

فورا گفتم «بگو، می‌دانم اتفاقی برای حاج‌میرزا افتاده به من بگو چه شده» تا بالاخره اطلاع داد پای حاج میرزا مجروح شده اما با جزییات نگفت چه اتفاقی افتاده است، ما راهی بیمارستان تبریز شدیم تا به ملاقاتش برویم. به محض رسیدن، دیدم قامت حاج میرزا کوتاه شده و دو پایش قطع؛ رنگ از رخسارم پرید خیلی برایم سخت بود اما حاج میرزا تسلایم می‌داد و می‌گفت «ببین هستم فقط کمی کوتاه شدم.»

خانم سلگی ادامه می‌دهد: زمانی هم به که دیدار مقام معظم رهبری رفتیم؛ ایشان گفتند «حاج میرزا خیلی پیش از اینها باید شهید می‌شد اما دعاهای شما باعث شده این فرمانده شهید زنده باشد.» دیداری که با همه اعضای خانواده یعنی ۱۷ نفر صورت گرفت و یکی از بهترین اتفاقات عمرم به حساب می‌آید.

حاج میرزا؛ همه کَس و کارم بود

گویی دعای حاج‌میرزا گوی سبقت را ربود و حاجت روا آسمانی شد، سردار حاج میرزامحمد سلگی، جانباز ۷۰ درصدی که از اولین روزهای جنگ یعنی در ۲۲ سالگی در جبهه‌ها نقش‌آفرینی کرد، سال ۶۲ فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل(ع) و رئیس ستاد لشکر سپاه انصارالحسین(ع) شد و در این گردان تا بعد از عملیات کربلای ۵ در سال ۶۵ حضور داشت.

شهید سلگی قهرمان حماسه مرصاد، پس از پایان دفاع مقدس با دو پای مصنوعی باز هم دست از تلاش نکشید و در راه دفاع از وطن، حفظ آثار، نشر خاطرات و دلاوری‌های دفاع مقدس قدم برداشت تا اینکه مقدر شد به جمع یارانش بپیوندد.

پروین خانم به صبر و استقامت شهره است ولی چنان در دل گرو حاج میرزا نهاده که گاهی فقط اشک راهی می‌شود برای تسلای غم دوری و تنهایی‌اش، او می‌افزاید: حاج میرزا همه کَس و کارم بود حتی با این لفظ خطابش می‌کردم، اما رضای خدا در شهادت او بود من هم راضی هستم به رضای خدا؛ البته وقتی حال و احوال شهید سلگی وخیم و به بیمارستان منتقل شد اصلا فکرش را نمی‌کردم مرا تنها بگذارد و برود. هیچ وقت توصیه به محل دفنش هم نکرده بود اما این بار توصیه کرد که پس از شهادتش در گلزار نهاوند کنار مزار حاج محسن امیدی به خاک سپرده شود.

حاج میرزا؛ مردی تمام عیار

همسر شهیدسلگی اضافه می‌کند: به حاج میرزا خیلی وابسته بودم اما هیچ وقت از او نخواستم تا به جبهه نرود، به هر سختی بود با شرایط کنار می‌آمدم. یا زمانی که برای درمان چند ماهی به آلمان اعزام شد با اینکه بمباران بود و شهر خالی از سکنه من خانه را رها نکردم که مبادا حاج میرزا زنگ بزند و دل‌نگران شود ترجیح می‌دادم در خانه پای تلفن منتظر تماسش بنشینم یا برایش از بچه‌ها عکس می‌فرستادم تا دلتنگ نشود.

تکه کلام حاج‌میرزا «جا مانده» بود، همیشه می‌گفت «من از یارانم جا مانده‌ام و شهادت نصیبم نشده است» هنگام وضو گرفتن و نماز خواندن یا توسل ذکر شهادت از زبانش نمی‌افتاد.

اگر خلاصه بگویم حاج میرزا مرد تمام‌عیار بود از همه لحاظ نمونه، واقعا همه کسم بود پدر، برادر و همسرم بود؛ الان هم هوایم را دارد و از حضرت فاطمه(س) برایم طلب صبر کرده است.

پیوند عشق و آب

 هر چه بیشتر صحبت می‌کنیم بیشتر به مهر و محبت بین این زوج آن هم در ایام قدیم پی می‌برم، درسی که برای نسل امروز از اوجب واجبات است، راستی ۱۴ فروردین امسال، روز پیوند عشق و آب هم هست، پیوند منظومه‌ عاشقانه‌ای که رد پای لیلی و مجنون در آن هویداست و منظومه‌ای که راز جاودانگی آب در گردان ابوالفضل(ع) را روایت می‌کند.

در کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» حاج میرزا رمز و راز ایستادگی در برابر دشمن و عاشقانه‌های هشت سال دفاع را روایت کرده بود و حالا روایتگری پروین خانم در کتاب «عشق هرگز نمی‌میرد»؛ از عشق و مودت بی‌مثالش به حاج میرزا غوغا به پا کرده است.

عاشقانه‌های این زوج که حالا ابدی شده هر بار حماسه‌ و الگویی می‌شود همه‌جانبه؛ صبر زینب‌وار پروین خانم و معنای واژه انتظار در این خانواده در کتاب «عشق هرگز نمی‌میرد» به قلم مونا اسکندری به خوبی ترسیم و اخیرا چاپ شده و حتی نام کتاب خاطرات پروین خانم به تاسی از کتاب حاج میرزا است.

قطعا خواندن این کتاب پرده از رازهای مگوی این چند دهه زندگی بر می‌دارد و عشق را معنا می‌کند.

برچسب‌ها: 

دیدگاه شما

نقشه ماهواره ای اسدآباد
پیش بینی وضعیت هوای اسدآباد
بانک ملت
https://telegram.me/Avaseyedjamal