به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «آوای سیدجمال»، هوشنگ نادری در گفتوگو با خبرنگار فارس در اسدآباد با بیان اینکه در تحلیل روندهای تاریخی، باید مسائل را از زاویهای عمیقتر، فلسفیتر و هویتیتر بررسی کنیم، اظهار کرد: رژیم صهیونیستی، از آغاز تأسیس، نه بر اساس منطق همزیستی یا دفاع از قومیت یهود، بلکه با پروژهای توسعهطلبانه و مبتنی بر گسترش سرزمینی از نیل تا فرات البته با رویکرد غاصبانه شکل گرفت.
وی تصریح کرد: رژیم غاصب، در ذات خود، پروژهای برای مهار و بلعیدن منطقهای تاریخی و باستانی است که ایران یکی از ارکان اصلی آن بهشمار میرود؛ بنابراین، حتی اگر جمهوری اسلامی نیز به وجود نمیآمد، باز هم تعامل این رژیم با ایران نهایتاً به تخاصم میرسید، چرا که فلسفهی ایجابی آن، انکار موجودیت دیگر تمدنها و برپایی نظمی جعلی در دل جهان اسلام است.
این کارشناس مسائل سیاسی بیان کرد: پیش از آنکه این موضوع امری ایدئولوژیک باشد، یک واقعیت ژئوپلیتیک و فلسفی است، آنچنان که برخی از نخبگان سیاسی ایران حتی پیش از انقلاب نیز بهروشنی به آن پی برده بودند.
وی در تشریح این مطلب گفت: برای مثال نقل قولی از طهمورث آدمیت، دیپلمات دوران پهلوی دوم، در کتاب خاطرات خود «گشتی بر گذشته»، روشنگر همین واقعیت است؛ آن جا که میگوید؛ زمانی که برای دریافت استوارنامه به عنوان سفیر ایران در سرزمینهای اشغالی نزد شاه رفت، محمدرضا پهلوی پس از شنیدن خبر، با لحنی پرمعنا پرسید: «کدام اسرائیل؟ آنکه در مرزهای فعلی محدود است یا آنکه تا نیل و فرات ادعای مالکیت دارد؟»؛ این جمله، آشکارا بیانگر یک نگرانی راهبردی است؛ نه لزوماً از منظر حمایت از فلسطین، بلکه از منظر درک تهدید بالقوه توسعهطلبی صهیونیسم برای موجودیت ایران.
نادری اضافه کرد: پس حتی اگر رژیم گذشته نیز در بسیاری زمینهها سرسپرده غرب بود، اما در برخی سطوح حاکمیتی، این ادراک وجود داشت که رژیم صهیونیستی، نه یک دولت عادی، بلکه طرحی برای بلعیدن منطقه است.
وی با بیان اینکه جمهوری اسلامی تنها نظامی بود که جرات کرد به جای گریز، مواجهه راهبردی را برگزیند، افزود: سیاست حمایت از محور مقاومت، از لبنان تا فلسطین و یمن، نه صرفاً یک ادای تکلیف مذهبی، بلکه راهبردی برای به تعویق انداختن فاز تعرض صهیونیسم به ایران بود.
این کارشناس مسائل سیاسی ادامه داد: اگر این مقاومت ایجاد نمیشد، اگر حزبالله و حماس شکل نمیگرفتند، امروز شاید ایران باید در مرزهای غربی و جنوبی خود، با رژیمی مواجه میشد که در لبنان و سوریه محدود شده است.
وی جمهوری اسلامی ایران را نه آغازگر جنگ، بلکه سدکننده سیل تاریخی یک تهدید تمدنی خواند و افزود: امروز که پس از چهار دهه، رویارویی مستقیم رخ داده، نهتنها ایران در موضع ضعف نیست، بلکه با دست برتر، با قدرت بومی و با پشتوانهای از مشروعیت منطقهای و مردمی، این رژیم را در تنگنای تاریخی قرار داده است.
نادری با بیان اینکه در تحلیل این وضعیت، یک تمایز مهم دیگر نیز باید مورد توجه قرار گیرد گفت: در تاریخ معاصر ایران، دو جریان متفاوت وجود داشته، اول؛ جریان غربگرای سرسپرده که از جان و دل باور داشتند ایران باید از فرهنگ، زبان و هویت خود عبور کند و در فرهنگ غرب مستحیل شود؛ دوم، جریان نخبگی وطندوست و هویتخواه، که اگرچه برخی از آنها به راهحلهایی مانند گرایش تاکتیکی به غرب اعتقاد داشتند، اما قلباً استقلال، اقتدار و پیشرفت را برای ایران میخواستند.
وی خاطرنشان کرد: جمهوری اسلامی با همه تفاوتهایش با این جریان دوم، در دکترین با آنها مشترک بود. دغدغه حفظ ایران، عزت ملی، پیشرفت بومیو تقابل با سلطهطلبی، همان ریشه مشترکی است که میتواند خط پیوستگی تاریخی انقلاب اسلامی با نخبگان گذشته ایران را نمایان سازد.
این کارشناس مسائل سیاسی با بیان اینکه حتی اگر در مسیر و روش، اختلافهایی وجود داشته، در هدف نهایی یعنی اقتدار ایران میتوان نوعی همافقی دید ادامه داد: از اینرو، بهجای آنکه جنگ تحمیلی امروز را بهانهای برای تخطئه جمهوری اسلامی بدانیم، باید از آن بهعنوان ثمره یک مقاومت طولانی در برابر تعارض گریزناپذیر دو جهانبینی صهیونیسم توسعهطلب و جهانبینی ایران تمدنی یاد کرد.
وی گفت: اگر جمهوری اسلامی با همه هزینهها، توانست این جنگ را بیش از ۴۰ سال به تأخیر بیندازد، و اکنون، در زمان وقوعش، دست برتر را داشته باشد، این نه مایه شماتت، بلکه مایه شکر و قدردانی است.
دیدگاه شما