در میان حاضران در مراسم ختم والده سردارسلیمانی ، جوان خوشسیمایی بود که ارتباط عمیقی با حاج قاسم داشت و در طول مراسم درست پشت سر سردار ایستاده بود و گاهی بوسهای بر شانه او میزد و هر چنددقیقه یکبار هم درگوشی باهم حرف میزدند و حاج قاسم گهگداری او را در کنار خود میایستاند و به برخی فرماندهان هم معرفیاش می کرد.
هر کس که او را نمی شناخت، با معرفی سردار، لبخندی بر لبانش می نشست و پسر جوان را بغل میکرد و میبوسید.
پنج سال قبل بود که برای اولین بار او را در تلویزیون دیده بودیم. پدرش درست شب 24 بهمن 1386 در محله کفرسوسه دمشق به دست تروریست های موساد ترور شد و شهادتش، او را از گمنامی درآورد و حالا پسر او که نام عموی شهیدش را بر وی گذاشته بودند، مانند پسر، در کنار حاج قاسم ایستاده بود.
ارتباط جهاد با حاج قاسم چیزی فراتر از رابطه یک پسر با دوست پدرش بود و هرکس نمی دانست گمان می کرد «جهاد» پسر فرمانده است.
مراسم به دقایق انتهایی خود میرسید و میهمانان یکی یکی از حسینیه خارج می شدند و بودند کسانی که هم در هنگام ورود و هم موقع خروج از فرصت، برای دیدار نزدیک با فرمانده دوست داشتنی جلو میرفتند، دستی می دادند، مصافحهای میکردند و برخی هم که می خواستند دست سردار را ببوسند، با اکراه و ممانعت او روبرو میشدند.
رفتن مادر سردار تنها نشانه کوچکی بود که نشان داد پسرش چه نفوذی در دل مردم ایران دارد؛ پسری که امروز یکی از نمادهای مقاومت و دشمنی با شیطان بزرگ شناخته میشود.
دیدگاه شما