خبرگزاری فارس:ارتباط کردهای عراق با صهیونیستها یک ارتباط تاریخی و نامشروع است که از مهاجرت یهودیان کردستان در دهه 30 شروع می شود. ملا مصطفی بارزانی (پدر مسعود بارزانی) نیز اولین بار در سال 1968 از اسرائیل دیدار کرد.
به اذعان اکثر قریب به اتفاق استراتژیست های سیاسی و نظامی و حتی مصلحان و مبلّغان دینی، منطقه خاورمیانه در عصر حاضر «قلب» تحولات جهان و به عبارتی «هارتلند» است. بخشی از این اهمیت استراتژیک مولود بشارت های ادیان آسمانی(آخرالزمان و مهدویت) به خصوص اسلام و بخشی دیگر به خاطر وضعیت جغرافیایی، ذخائر زیرزمینی و منابع آبی و همچنین تنوع قومی می باشد.
به همین خاطر پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و بیشتر بعد از جنگ جهانی دوم، منطقه خاورمیانه به محل تلاقی سیاست های قدرت های بزرگ تبدیل شده است که هر کدام با دیپلماسی مربوط به خود پیگیر اهدافشان هستند و برخی در این میان اهداف خود را در ناامنی و تفرقه و تشتّت جستجو می کنند.
یکی از مسائل بغرنج در این منطقه، مسأله کردهاست. پیشینه مسأله کردها به قرن ها پیش بر می گردد. بر طبق استنادات تاریخی تمامی منطقه امروزی کردنشین تا سال 1514 میلادی یکی از ایالات ایران بوده است.
در زمان سلطان سلیم اول امپراتوری عثمانی و شاه اسماعیل صفوی (اوایل قرن16میلادی) عثمانی ها طی جنگ چالدران و شکست ایران، کردستان فعلی موجود در کشورهای ترکیه، عراق و سوریه را از ایران جدا کرده و «کردستان عثمانی» را تشکیل دادند که پس از جنگ جهانی اول با توافق انگلستان در این سه کشور تقسیم شدند و بنای یک اختلاف و نزاع طولانی را گذاشتند. نزاعی که این سه کشور را هر از چندگاهی با مشکل و بحران مواجه می کند و این مشکلات در فضای سیاسی و امنیتی منطقه مؤثر بوده و موجب طمع دشمنان می شود.
«اقلیم کردستان» بخشی از سرزمین عراق است که در قسمت شمالی آن واقع شده و از نظر نژادی و قومیتی، کردها بیشترین درصد جمعیت آن را تشکیل می دهند. در حال حاضر(از سال 2005) این منطقه به صورت خودگردان اداره می شود و قدرت بین دو حزب اتحادیه میهنی به رهبری مسعود بارزانی و حزب دمکرات کردستان عراق به رهبری جلال طالبانی تقسیم شده است. اقلیم کردستان با داشتن حدود 4میلیون جمعیت، از شرق با ایران از شمال با ترکیه و از غرب با سوریه هممرز است و بر سه استان اربیل، سلیمانیه، دهوک و قسمتهایی از استانهای نینوا و دیاله تسلط دارد.
کردهای عراق پس از یک سری مبارزات و قیام علیه حکومت بعث در عراق، در اوایل دهه90 میلادی بر این قسمت از عراق مسلط شدند. اما این تسلط به معنای جدایی از عراق نبود. در مرحله بعد پس از حمله دوباره آمریکا به عراق و سرنگونی صدام، در سال 2005 با توافق نمایندگان دیگر اقوام و البته نفوذها و فشارهای نیروهای ائتلاف و در رأس آنها آمریکا و انگلیس، با سازوکار قانونی، اقلیم کردستان به صورت یک منطقه خودگردان و حکومت «خودمختار» اعلام شد. این در حالی است که ریاست جمهوری و وزارت امور خارجه و رئیس ستاد ارتش عراق نیز در این توافقات از آنِ کردها شد. کردها در این حاکمیت فدرالی دارای پارلمان و وزارت خانه های تخصصی نیز هستند.
شایان ذکر است که تمام این توافقات پس از یک دوره طولانی بحث و بررسی، رایزنی، جلسات متعدد، مراجعه به آرای مردم و مراجع و گروه های نفوذ بوده و به آسانی و سهولت به دست نیامده است. با این وجود از همان ابتدا دستهای پیدا و پنهانی در کار بود تا دست شیعیان را از صحنه قدرت و حاکمیت عراق کوتاه کرده و حکومتی طرفدار غرب و ارتجاع عرب منطقه در این کشور برقرار نماید.
پس از خروج نیروهای شکست خورده آمریکایی از عراق و اعلام آمادگی عراقی ها برای تأمین امنیت این کشور، مسائلی اتفاق افتاد که از جهات مختلفی با هم در ارتباط بودند و موجب متشنّج کردن فضای سیاسی و امنیتی عراق شدند. مسأله اول مجرم شناخته شدن «طارق الهاشمی» معاون رئیس جمهور عراق در سلسله انفجارهای تروریستی در عراق و به تبع آن فرار به اقلیم کردستان و عدم تحویل او از طرق بارزانی بود.
مسأله دوم زمزمه های استقلال و جدایی از طرف مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان در سفر دوره ای او به اروپا و آمریکا بود که پس از سفر به آمریکا در مصاحبه با آسوشیتد پرس و الحرّه این مطالب را بیان کرد. بارزانی تهدید کرد که اگر اختلافات بین اقلیم و حکومت مرکزی به ریاست نوری المالکی حل نشود ناچار است با برگزاری رفراندوم از خواسته کردهای اقلیم کردستان مطلع شود.(تهدید به جدایی)
حال سؤالی که مطرح می شود این است که چه کسانی از متشنج شدن عراق سود می برند؟ و چرا بارزانی با وجود علم به این که جدایی اقلیم کردستان بیشتر از عراق به ضرر خود کردهاست، دم از استقلال و جدایی می زند؟
به نظر می رسد باید برای رسیدن به یک نتیجه منطقی مشخص شود که چه کشورها و بازیگرانی در منطقه و در صحنه عراق نقش آفرینی می کنند. با نگاهی به تاریخ معاصر عراق و اقلیم کردستان به سه بازیگر عمده می رسیم که عبارتند از: آمریکا، رژیم صهیونیستی و ترکیه. آمریکائیها در این بازی سیاسی طوری وانمود می کنند که مخالف جدایی اقلیم کردستان هستند و برای تکمیل این پازل حتی پیام مخالفت با استقلال و جدایی نیز به صورت رسمی ارسال می کنند. اما شواهد و قرائن و مذاکرات پشت پرده خلاف این را ثابت می کند.
اعلام خبر رفراندوم پس از سفر به آمریکا از سوی بارزانی حرکت معنی دار و البته ناشیانه ای بود که منشأ این فتنه را فاش کرد. در این راستا اوایل فروردین امسال خبرگزاری النخیل عراق به نقل از یک روزنامه ترکی به نام «ینی جاغ» فاش کرد که آمریکا از دولت ترکیه خواسته تا حمایت های لازم خود را برای تأسیس یک کشور کرد زبان در عراق به کار گیرد.
این خواسته از طرف «دیوید پترائوس» خطاب به وزیر خارجه ترکیه «احمد داود اوغلو» مطرح شده است. اگر به حافظه تاریخی خود مراجعه کنیم حدود 95 سال پیش نیز «لرد لیونل روتشیلد» چنین درخواستی را از وزیر خارجه انگلستان نمود که اعلامیه بالفور و اقدامات انگلیس در راستای تشکیل رژیم غاصب اسرائیل و تشکیل غده سرطانی نتیجه آن بود. و اکنون در کردستان...
اما آمریکا چه اهدافی را از جدایی اقلیم کردستان دنبال می کند؟
با توجه به این که حاکمان ایالات متحده آمریکا همیشه تحت فشار لابی های قدرتمند یهود و صهیونیسم از جمله «ایپک» هستند، اولین دغدغه آنها در منطقه، تأمین امنیت اسرائیل غاصب است. آنها با حمایت از کردها و بسط نفوذ یهودیان در اقلیم کردستان بهتر می توانند تحولات منطقه را رصد نموده و تهدیدات خود را کاهش دهند.
هدف دوم این که آمریکائیها مانند جمهوری آذربایجان به وسیله نفوذ در مرزهای ایران توسط سیا و موساد عملیات جاسوسی و نیازمندیهای اطلاعاتی خود را در محیطی بی دغدغه فراهم می کنند که طرح ریزی و پشتیبانی عملیات های خرابکاری و تروریستی مانند ترور دانشمندان هسته ای از این جمله اند.
سومین هدف راهبردی آمریکا در جدایی و ناامنی کردستان، قرار گرفتن بین دو محور مقاومت یعنی ایران و سوریه و تهدید امنیتی آنها با حضور در آنجاست. حمایت از فدرالیسم عراق نیز که از اول آمریکائیها طراح آن بودند، در راستای جدا کردن کردستان بوده و این طرح در خوش بینانه ترین حالت نیز به نفع آنها بوده چرا که از وحدت و یکپارچگی ملت عراق جلوگیری می کند و موجبات تسلط هر چه بیشتر بیگانگان را فراهم می آورد. حمایت رسمی و غیر رسمی از گروهک های تروریستی پ.ک.ک و پژاک در راستای ناامن کردن ایران و ترکیه و در مرحله بعد گرایشات جدایی طلبانه آنها نیز در این زمینه ارزیابی می شود.
ارتباط کردهای عراق با صهیونیستها یک ارتباط تاریخی و نامشروع است که از مهاجرت یهودیان کردستان در دهه 30 شروع می شود. ملا مصطفی بارزانی (پدر مسعود بارزانی) نیز اولین بار در سال 1968 از اسرائیل دیدار کرد. این سال ها یاد آور جنگ اعراب و اسرائیل بر سر مسأله فلسطین است و قضاوت با خوانندگان است که ملا مصطفی بارزانی در کدام سوی این تراژدی تاریخ معاصر قرار دارد.اهداف رژیم غاصب صهیونیستی نیز از دمیدن به کوره جدایی اقلیم کردستان، در خیلی از موارد با آمریکا هم پوشانی هایی دارد از آن جمله محوری ترین هدف صهیونیست ها از تعامل با کردستان عراق زیر نظر داشتن ایران و سوریه و ضربه زدن به این دو محور مقاومت در منطقه از طریق کردستان عراق است.
جاسوسی از برنامه های هسته ای ایران، آموزش کردها و تروریستها برای عملیات های تروریستی و خرابکاری، ارتباط گیری بی واسطه و سریع با مخالفان نظام جمهوری اسلامی ایران و آموزش آنها، تأمین انرژی(خط لوله موصل) و آب مورد نیاز و در نهایت تحقق آرزوی نامشروع «از نیل تا فرات» از دیگر اهداف آنهاست. صهیونیستها در راستای تحقق این برنامه ها اقدامات زیر را انجام داده اند: تأسیس بانک های قرض الحسنه برای خرید زمین در شمال عراق توسط یهودیان کُرد، مشارکت و نظارت بر طرح های نفتی، استقرار و فعالیت جاسوسان موساد و سیا، فعالیت در زمینه واردات مواد غذایی، تجهیزات نظامی، کشاورزی و... و ایجاد سازمان های تبلیغی و تبشیری در جهت جذب و بکارگیری افراد همسو با اهداف صهیونیستی در بدنه سیاسی عراق.(البته بیشترین حجم این موارد پس از سقوط صدام و اشغال عراق عملی شده است)
و در نهایت ترکیه که بزرگترین مشکل آنها عناصر حزب غیر قانونی کارگران کُرد ترکیه «پ.ک.ک» است که در قسمتی از اقلیم کردستان مستقر هستند و فقط با تعامل با رهبران کرد می توانند با آنها مقابله نمایند. علاقه مندی دیگر ترکیه از ارتباط با اقلیم کردستان، نگاه سودجویانه آنها به مناطق نفت خیز کرکوک و موصل می باشد که به نظر می رسد در این زمینه قول مساعدت آمریکایی ها را به شرط کمک به استقلال اکراد دریافت کرده اند.
نتیجه:
با بررسی اهداف بازیگران عمده حوزه کردستان عراق، تحریک کنندگان به جدایی و استقلال مشخص می شود. اما باید دید که خود اقلیم کردستان چه دیدگاهها و چه قابلیت هایی در این خصوص دارد. در حال حاضر اولاً تصمیم نهایی مردم که عنصر اصلی تشکیل دهنده یک کشور هستند، مشخص نیست و ثانیاً جلال طالبانی که رئیس یکی از دو حزب برتر اقلیم است مخالف جدایی و استقلال است.
در یک تحلیل دیگر ممکن است این بازی یک سر دیگر نیز داشته باشد و آن این که؛ اقلیم کردستان بخواهد با پیش کشیدن گاه و بیگاه «داستان جدایی» به دنبال کسب امتیازات و منافع بیشتری از حکومت مرکزی باشد. به هر ترتیب آنچه که مسلم است اقلیم کردستان در صورت جدایی دچار ضرر و زیان های بزرگی خواهد شد و تنها بازدنده این بازی خطرناک خواهد بود. مواردی از این موانع را می توان به شرح زیر برشمرد:
1.اولین مشکل زندانی شدن و محصور شدن در خشکی است که از بزرگترین موانع رشد و توسعه و از تهدیدات امنیت ملی کشورهای «محاط» است که در صورت جدایی دچار آن خواهند شد.
2. از دست دادن درآمد حاصل از منبع عظیم نفتی(17درصد) در نقاط دیگر عراق مشکل دیگری است که باید با آن دست به گریبان باشند.
3. آنها در حال حاضر پست ریاست جمهوری، وزارت خارجه، ستاد ارتش و برخی از سفرای خارجی عراق را در اختیار دارند و علاوه بر حکومت فدرالی در حکومت مرکزی نیز سهم بیشتری نسبت به سایر اقوام دارند که در صورت استقلال از دست خواهند داد.
4. مسأله دیگر این که به خاطر طمع آمریکا و رژیم صهیونیستی به این اقلیم، آنها دوستان و هم پیمانان زیادی در منطقه نخواهند داشت و دیگران به چشم دشمن و مزدور اسرائیل به آن نگاه خواهند کرد و در خوشبینانه ترین حالت فقط با ترکیه ارتباط خواهد داشت که آنها هم به دنبال مطامع خودشان هستند.
...و نتیجه این که جدایی اقلیم کردستان از عراق نه به نفع خودشان، نه به نفع حکومت مرکزی و نه به نفع همسایگان است. تنها نفع آن را دشمنان دیرین مسلمانان، یعنی صهیونیسم و غلام حلقه به گوش آن آمریکا خواهند برد. و این درسی است که آنها از استعمار پیر و معلم و مربی خویش فراگرفته اند: «تفرقه بینداز؛ حکومت کن».
دیدگاه شما