آخرین اخبار

28. خرداد 1391 - 19:24   |   کد مطلب: 812


وبلاگ(درباره حاج الی) نوشت:

فقط یک خانم روی صندلی عقب نشسته بود،

راننده، جلوی پایم ترمز زد، و با یک بوق، به علامت عدد پنجی * که من با دست به او نشان داده بودم جواب مثبت داد.از اونجایی که مثل همیشه امروز هم لب طلایی (*۲) به مدرسه می رسیدم ، جلدی سوار صندلی جلو ماشین شدم که هنوز در رو بسته نبسته ماشین راه افتاد. سلام کردم و راننده تاکسی هم برای اینکه دلم نشکند و یا به خاطر کاهش آمار اعتیاد در جوامع در حال توسعه علیکمی پراند.

 تاکسی هنوز چند متری راه نیافتاده بود که خانم صندلی عقبی، با جمله ی "پیاده می شوم" ماشین را نگه داشت. کرایه را حساب کرد و پیاده شد. پس از پیاده شدن خانم، راننده که حسابی فهم ش بیجک گرفته بود(*۳) شروع کرد به صحبت کردن و گفت: این ماشین ماهم هزار طایفه است، یک بار یک نفر مثل این خانم سوار میشه که شما بجز سیاهی هیچی نمی بینی ، یک بارهم میبینی یک نفر سوار میشه که با خودت میگی همین شلوار رو هم به زور پوشیده.  درحین صحبت کردن راننده روی من به سمت حرم امام رضا(علیه السلام) بود و داشتم سعی می کردم، در همین مدت کوتاهی که تاکسی طول بالا خیابان (*۴)رو طی میکنه، چند تا دعا بکنم تا کمکاری خودم رو نسبت به زیارت نرفتن هر روزه توجیه کنم.

راننده همچنان ادامه می داد که : آدم نمیدونه باید چطور آدم ها رو بشناسه ، مثلا همین دیروز یک نفر از آشناها رو سوار کردم، اون آشنا گفت : " فلانی رو می شناسی؟"

"آره،پسرههمون‌آخونده‌رو‌می گی ؟

"آره ، میدونستی طرف نماز نمی خونه؟

  -"راست میگی ؟

نه ! اون که باباش آخونده"

-"آره اما نماز نمی خونه"

 بعد راننده رو کرد به من و گفت به نظر شما  چرا مردم اینطوری شدن؟

به راننده گفتم: به نظر من که خیلی هم اون بنده ی خدا جلوی خدا بدهکار نیست؟

 راننده نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و گفت: شما که خودتون قیافتون به برادرها می خوره چرا این حرف و میزنید؟

                                                                                                               بهش گفتم: البته ما که عددی نیستیم که نظری بدیم اما فکر می کنم شما با غیبتی که پشت سر اون فرد انجام دادید همه ی گناه های نماز نخواندنش رو برای خودتون نوشتید و اون فرد خیلی هم بدهکار نیست.

                                                                                                                         راننده که حسابی فهمش بیجک گرفته بود و سعی می کرد یک طوری از زیر این جریان فرار کنه گفت:   من که نمی شناختمش ، اون آشنامون گفت فلانی رو می شناسی ، گفتم آره .

 دیگه تقریبا از زیرگذر اومده بودیم بیرون که من با همان جمله ی پیاده میشوم زدم رو ترمز، با راننده خداحافظی کردم و در راه نسبتا کوتاهی که به سمت مدرسه می رفتم به حرف راننده فکر می کردم که می گفت: "چقدر دنیا رنگا رنگه و آدم های متفاوت زیاد توش پیدا میشن" و این که چقدر ما راحت در هر مکانی غیبت انسانهای دیگر رو می کنیم بدون اینکه اخلاق رو در نظر بگیریم .غیبتی که بدتر از زنا با محارم است. 

در آخر هم یاد اون جمله های پایانی شهید آوینی در مقاله ی انفجار اطلاعات افتادم که می گفت: "این همان دهکده ای است که در تلویزیون هایش دختران شش ساله را آموزش جنسی می دهند، همان دهکده ای که در آن گوسفندهایی با سر انسان و انسان هایی با سر خوک به دنیا می آیند. این همان دهکده ای است که در آن تابلوی « مسیح از ورای ادرار » ماه ها توجهات همه رسانه های گروهی را به خود جلب می کند. این همان دهکده ای است که در آن دویست و چهل و شش نوع تجاوز جنسی رواج دارد... اما عجیب اینجاست که باز هم این همان دهکده ای است که در زیر آسمانش بسیجیان در رَمل های فکه زیسته اند، همان دهکده جهانی که در نیمه شب هایش ماه، هم بر کازینوهای « لاس وِگاس » تابیده است و هم بر حسینیه « دوکوهه » و گورهایی که در آن بسیجیان از خوف خدا و عشق او می گریسته اند. دنیای عجیبی است، نه؟ "             

................................

* در عرف مشهدی ها اگر مسافری به یک تاکسی عدد ۵ را نشان بدهد، یعنی می خواهد برود  پنجراه پایین خیابان

۲* استعاره از دیر رسیدن به جایی البته معمولا این اصطلاح برای نماز صبح آخر وقت به کار می رود

۳* گفتم که بدانید قیدار را خوانده ام.

۴* علاقه ی عجیبی بنده به این اصلاح بالا خیابان و پایین خیابان دارم و اصلا نامهای جدیدشان دلچسبی این دو اسم را ندارند. شاید یک روز مطلبی در مورد این دو اسم نوشتم.

دیدگاه شما

نقشه ماهواره ای اسدآباد
پیش بینی وضعیت هوای اسدآباد
بانک ملت
https://telegram.me/Avaseyedjamal