به گزارش آوای سیدجمال؛ چند وقت پیش، یعنی بعد از 30 سال با فرمانده لشگرمان یک جلسه دو نفره و صمیمی تشکیل دادیم، از فرصت استفاده کردم تا چند ابهام و سئوال که سالهاست توی مخم مثل نک زدن مرغی به کاسه فلزی میکوبد بپرسم.
اینکه چرا در یک جاده باریک ودر دل آب باید اینقدر سماجت و مقاومت کنیم .
جاده که به اندازه سالها جنگ از ما تلفات گرفت.
این جاده بی خاصیت چی داشت که 5 فرمانده گردان و ده ها فرماند گروهان و صدها شهید برایش قربانی کنیم
آخه چرا هیچوقت به این موضوع فکر نمیکردید.!!!؟
به آرامی سرش را بالا آورد.؛ همون ابهت و اقتدار زمان جنگ در نگاهش پیدا بود به چشم هایم خیره شد و گفت منظورتون ضلع غربی جزیره مجنون است؟.
از کیاست و زیرکی اش لذت بردم؛ بعد ادامه داد سال 65 و میگید ماه های خرداد و 20 شهریور ؟
همینطور نگاهش میکردم منتظر ماندم تا کمین های یک و دو وسه را برایم تو ضیح دهد.
طوری نگاهش عمیق بود که احساس کردم در آن زمان ودر عملیات ها مرا دیده یا میشناخت.
اما او ادامه داد این اعتراض حرف امروز شماست یا اونموقع هم این نظر و داشتی؟
احساس کردم کمی از جسارتم ناراحت شده ولی بهرحال سئوالی را مطرح کرده ام که 30 سال است منتظر پاسخش بودم ،باید به جوابش برسم.
آرام گفتم من اون روز خودم را به تصمیمات فرماندهان سپرده بودم و با خود می گفتم : صلاح مملکت خویش را خسروان دانند.
اما امروز من بعنوان نویسنده و یک پژوهشگر در زمینه دفاع مقدس هستم یا حداقل منی که دارم کندوکاشی میکنم تا عملکرد خودم را مکتوب کنم برای اقناع خوانندگان باید توضیح بدم. چه چیزی در حفظ این جاده مهم بود.؟
فرمانده بالاخره چاره جز پاسخ و خاموش کردن من نداشت.
گفت: من اون موقع به آقای شمخانی همین حرف امروز شما را منتقل میکردم که ایشان روزی به من
گفت: ما آنجا زیر چونه سپاه سوم عراق با قدی افراشته گرفته ایم و حاضریم ؛ آنجا گلوگاه است عقب نشستن از این جاده یعنی عقب نشستن از شجاعت و مقاومت و این اصلا در جنگ خوب نیست.
جنگ سختی و کشتن وکشته شدن دارد. باید ایستادگی کرد.
این گفتگوی یک ساعته دریچه ایی جدید برایم گشود که ایستادگی و مقاومت در برابر سختی ها نتیجه می دهد.
ای کاش دولتمردان ما در برابر زیاده خواهی های دنیای استکبار به یاد بیاورند مقاومت سربازان وطنم را؛
قاسمعلی زارعی نویسنده کتاب «دست خدا» است که خود نیز طعم جنگ را چشیده است.
انتهای پیام/ن
دیدگاه شما