به گزارش آوای سیدجمال، به مناسبت اولین سال از سالروز شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی، نویسنده اسدآبادی نوشت:
یک روز دیگر مانده تا یک دور گرد خورشید بگردم.
اما هنوز تو را نیافتهام.
هنوز پیدایت نکردهام.
پیدایت نکردهام تا بتوانم مرد میدان را از نزدیک لمس کنم.
پیدایت نکردهام تا بتوانم ببویَمت.
همرکابان تو از بوی بهشت سخن میگویند.
پیدایت نکردهام تا بتوانم سرم را به پیشانیات نزدیک کنم، که شاید در مسیر، قسمت شود روزی دیدهی یار را ببینم.
آنان که روی تو را دیدهاند، از چهرهی آسمانیات سخن میگویند.
میگویند که چهرهات غرق در آرامش است.
سردار،
میشود راهت را نشانم دهی تا تو را دریابم.
روزگارم امروز در خشکسالی آرامش غرق است.
پیدایت نکردهام تا بتوانم از تو بپرسم
چگونه شد که مرد میدان شدی؟
چه کردی مسافر دشت آلالهها شدی؟
و تاکنون فراغ لالهها را تاب آوردی؟
چگونه دوری یار را تاب آوردی؟
چگونه عاشقی کردن معشوق را فهمیدی؟
چگونه رسم عاشقی کردن را به جا آوردهای؟
چه کردی که از خرمشهر به کربلا رسیدی؟
آه نمیدانی چه دردی دارد جا ماندن.
چه دردی دارد جا ماندن از سربازی برای دختر علی.
میشود چهرهی عباس را آنگاه که برای خواهرش جنگیدی توصیف کنی؟
میدانی که جان باختهی آن نگاهم؟
گشتم تا پیدایت کنم.
افسوس که دستم از آسمان کوتاه بود
کاش جوابی دهی.
رخی نشان دهی.
راهی بنمایی.
کاش بتوانی مسیرش را نشانم دهی.
بگو چگونه قدمهایم را بردارم.
تو که این راه را رفتهای بگو من جامانده چه کنم؟
مولا را نشان ده تا نوکری را برایش تمام کنم
حاج قاسم ایران.
راهی بنمای...
چگونه مرد میدان جنگاوری مهدی شوم؟
تو را که سپهبد خواندند.
خود را سرباز میدانستی.
چراغ راهم باش
هر چند تا کنون رویت را ندیدهام اما چه خوب بر چشمم نشستهای.
رفتهای و همچنان هستی.
ای مرد جنگاور
اگر بمانم روزی تو را در رکاب مهدی خواهم دید.
عارفه مرادی
انتهای پیام/ن
دیدگاه شما