به گزارش گروه سیاسی پایگاه خبری تحلیلی «آوای سیدجمال»، هوشنگ نادری در یادداشتی در خصوص حمله ایران به اسرائیل در پاسخ به حمله صهیونیستها به کنسولگری ایران در دمش سوریه در 26 فروردین امسال، نوشت: به شکل طبیعی قدرتهای نوظهور به صورت گام به گام و مرحله به مرحله قدرت خود را معرفی و تثبیت میکنند.
خود آمریکا نیز از گذشته دور تا پایان نظام سوسیالیستی و رسیدن به نقطه تنها ابرقدرت جهانی به صورت گام به گام به این سمت حرکت نموده است؛ این موضوع برای ایران نیز مصداق پیدا میکند، با این تفاوت که ایران بیشتر مواقع تهدیدها را به فرصت تبدیل نموده است.
از جنگ تحمیلی عراق با ایران تا به امروز نظام اسلامی ایران، این هوشمندی را دارا بوده است تا تهدیدهای تحمیلی از سوی ابرقدرتها و دنبالههای منطقهای آنان را به فرصت بینظیر برای دیکته کردن قدرت خود، تبدیل نماید.
در اینجا باید یک واقعیت تاریخی را مورد بازخوانی قرار داد، و آن این امر است که با وجود اینکه تاریخ جهان، شاهد درگیری تمدنهاست، اما این برخورد تمدنی به این شکل نیست که هیچ چارهای جز درگیری و برخورد تمدنی نباشد، بلکه با وجود فعال بودن چند تمدن، این امکان وجود دارد تا چند تمدن فعال و پویا، اما تعاملگرا، با جنبههایی از یک تمدن ناساز درگیر شوند، و به هر حال نمیتوان ادعای پایان تاریخ فوکویاما را بدلیل اعتقاد داشتن به اینکه چون برای لیبرال دمکراسی در جهان بدیل و جایگزین و سنتزی قابل تصور نیست، پس تاریخ از سیر دورانی تز آنتی تزی بازمیماند.
در حالی که نظریه واقع گرایی در نظام جهانی ما را با این حقیقت آشنا میکند که تمدنهای مسیحیت ارتودوکسی با محوریت روسیه، و تمدن کنفسیوسیزمی با محوریت چین با تمدن اسلامی شیعی با محوریت ایران، در تعامل سازنده برای ساخت نظم نوین جهانی و پس راندن تمدن لیبرال دمکراسی و نظام سرمایهداری مبتنی بر میلیتاریسم آمریکایی هستند.
با سقوط شوروی و تنها ابر قدرت خوانده شدن آمریکا، برای نظام امپریالیسم جهانی مسجل شد، تنها نظامی که توان و جسارت لازم برای برهم زدن نظم مورد ادعای آمریکا را برهم بزند، ایران اسلامی است، برای همین به منظور تثبیت تأمین انرژی ارزان خاورمیانه و به دنبال گسترش میلیتاریسم آمریکایی، طرح خاورمیانه بزرگ را مطرح نمود تا ضمن تجزیه کشورهای مطرح خاورمیانه(بویژه تجزیه ایران)، بتوانند ضمانت لازم را نیز برای حضور رژیم صهیونیستی در منطقه ایجاد کرده باشند.
با همین اندیشه، بیش از دو دهه است که جنگ ها و بحرانهای پایانناپذیری را آمریکا و هم پیمانانش به صورت مستقیم و غیر مستقیم در خاورمیانه به راه انداختهاند، اما هر بار این ایران است که از درون این طراحیهای خونبار و شیطانی، قدرتمندتر و سربلندتر، قامت افراشته و با اشتباهات محاسباتی دشمنان مرزهای استرتژیک جدیدی، فراتر از مرزهای جغرافیایی خود برای جبهه متخاصم معین کرده و آنها را به عقب میراند.
زمانی که آمریکا در طراحی خود از ایجاد داعش و هزینههای سرسام آورش به دلیل حضور فعال ایران و نیروی قدس با شکست همراه شد، و با عمل ددمنشانه چاره را در به شهادت رسانیدن شهید سلیمانی دانستند، و ایران به تلافی این عمل پایگاه آمریکایی عینالاسد را موشک باران نمود، طی یک یادداشت عنوان نمودم ،هدف قراردادن پایگاه آمریکایی جدای از تقاص خون شهید سلیمانی، با تنبیه مستقیم آمریکا، اعلام این واقعیت است که ایران از یک قدرت منطقهای به یک قدرت فرامنطقه ای تبدیل شده است. هر چند آنزمان عدم همراهی دیپلماسی با میدان، باعث شد که این گام بلند ایران اسلامی در بازنویسی نظم بین الملل بدرستی شناخته نشود.
اما اکنون پس از یک صبر استراتژیک طولانی مدت، در برابر شرارتهای رژیم ناپاک صهیونیسم، این ایران بود که توانست تهدید ایجاد شده با هدف قرار گرفتن کنسولگری خود در دمشق را بعنوان یک پاس گل رژیم صهیونیستی منظور نموده و از دل این تهدید، یک فرصت کم نظیر ایجاد کرده و گام مستحکمی بسمت قدرت فرامنطقهای شدن را بردارد.
در نتیجه باید از این پس به صورت ملموستری شاهد این واقعیت بود که هژمونی آمریکایی با سرعت بیشتری عقب خواهد نشست و خلاء قدرت آمریکا در منطقه غرب آسیا را ابر قدرت نوظهوری بنام ایران پر خواهد کرد.
بد نیست یادآوری شود در بیشتر مواقع حملات آمریکا، با اتکال بر افکار عمومی موافق، تحمیل هزینه به کشورهایی که آنها را به لبه پرتگاه خطر رانده بود و با سربازگیری از میان کسانی که تشنه تابعیت آمریکا بودند صورت میگرفت، بعنوان نمونه در جنگ های اول و دوم خلیج فارس، پشتوانه اجتماعی را با شرور نامیدن صدام حسین و اقدام تروریستی معرفی کردن هدف قرار گرفتن برجهای دوقلوی نیویورک فراهم کرد، هزینه را هم به دوش کشورهای عرب خلیج فارس گذاشت، بدنه میدانی ارتش آمریکا نیز از میان کسانی انتخاب شدند که داوطلب تابعیت کشور آمریکا بودند.
ولیکن در ماجرای فعلی موضوع برعکس شد، زیرا جنگ بیش از شش ماهه غزه و مظلومیت مردم غزه باعث شد تا خصلت وحشی گری صهیونیستها و بیمنطقی حامیانشان بسیار بیش از گذشته برجسته شود، بنابراین میتوان گفت افکار عمومی جهانی حتی منتظر تنبیه رژیم صهیونیستی بودند، از سمت دیگر حکومت های عرب منطقه نتوانستند بهانهای برای حمایت علنی از جبهه امپریالیستی و مخالفت با ایران داشته باشند، محدود افرادی که بعنوان جنگاور میدانی به یاری صهیونیست ها رفته بودند نیز از سمت کشور متبوعشان به عنوان جنایتکار جنگی مورد تعقیب قرار گرفتند، برای همین دیگر مزدوران احتمالی، نتوانستند مرتکب این عمل شوند، بنابراین با وجود اینکه تنبیه رژیم صهیونیستی توسط ایران برای آمریکا بسیار گران تمام شده است، اما به هیچ صورتی امکان تغییر صحنه وجود نداشت و چاره ای جز احترام به قدرت ایران و عقب نشینی از این منطقه را ندارد.
یقین بدانید اقتدار شیعی در دنیا و در جهان اسلام مقبولیت بیشتری پیدا کرده و جنگ غزه و تنبیه رژیم صهیونیستی این زمینه را برای ایران فراهم نمود، و با این مدل از قدرت نمایی، نظم نوین جهانی با مدل چند جانبه گرایی (و در تضاد با یکجانبه گرایی آمریکایی) توسط ایران، روسیه و چین پی ریزی شده و دنبال خواهد شد.
هوشنگ نادری
انتهای خبر/ن
دیدگاه شما