داستانی کوتاه با موضوع خبرنگار انگلیسی زبانی که اسلحه بر دوش کشید/
روی تپه ای دور تا دور هم می نشینند چند دقیقه ای می شود که صدای بمباران قطع شده است. کف پاهایشان تاول زده و زانو هایشان زق زق می کند . مالک فرمانده گردان می زند روی ترمز و ماشین با جیغ بلندی می ایستد ، پیاده می شود . بچه ها با دیدن فرمانده خودشان را جمع و جور می کنند .
01/14/1395 - 13:35
داستانی کوتاه/فاطمه بگزاده
داستانی کوتاه از عیدی به یادماندنی با موضوع جبهه رفتن یک رزمنده
12/13/1394 - 14:03
داستانی کوتاه به مناسبت یوم الله بهمن:
حرف های آقای معلم برایم پر از آرامش بود وقتی گفت:
-حالا یکی هست که پاکن اراده برداشته کمر همت بسته و می خواد ظلم ، زور و تاریکی رو از صفحه این مملکت محو کنه دیگه سکوت جایز نیست ، ما هم باید قلم مقاومت برداریم کمر همت ببندیم و پا به پاش قدم برداریم و پشتش رو بگیریم دست تو دستش بزاریم و نور و روشنایی رو به وجب به وجب مملکتمان بپاشیم.
11/11/1394 - 17:44