به گزارش آوای سیدجمال، در ایران روز 27 شهریورماه توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی، روز ملی شعر و ادب فارسی نامیده شده؛ این روز سالروز درگذشت شهریار، از بزرگان ادب فارسی است. ایران زیبای ما مفاخر ادبی بزرگی دارد که میبایست در جهت معرفی و پاسداشت آنها بدون شعار، بکوشیم؛ بنابراین در صفحه درهای دری شماره 2667 (27 شهریورماه) روزنامه سپهرغرب به سهم خود با میرهاشم میری نویسنده نامآشنای همدانی، پیرامون «جایگاه همدان دیروز و امروز در شعر و ادبیات فارسی» به گفتوگو نشستیم و بخش نخست آن را خواندید؛ اکنون در بخش دوم نیز با ما همراه باشید:
* جناب میری تا مشروطه و اندکی پس از آن به ما در مورد اوضاع ادبی ایران و به تبع همدان، موضوعات مختلف را گفتید، بفرمایید بعد از آن چه اتفاقاتی رخ میدهد؟
بعد از مشروطه مطالبات مردمی بیشتر میشود و با بالا رفتن تعداد باسوادان، صاحبنظرانی پدید میآیند که نظریههای انقلاب ادبی میدهند؛ برای مثال تقی رفعت در تبریز در روزنامه آزادیستان بهشدت به سعدی میتازد و به اندیشههای وی نقد وارد میکند! البته بهواقع چالش ایجاد میشود که بعدها بهار و دیگران به آن پاسخ میدهند، این مهم بحثهای ادبی ایجاد میکند که برکتزا است؛ اینگونه تضادها همیشه پویایی و برکت بهبار آورده و میآورد.
مسائل مذکور باعث میشود شاعرانی پا به عرصه ادب بگذارند و ابراز وجود کنند که اندیشه تحول و انقلاب ادبی دارند؛ مانند جعفر خامنهای و شمس کسمایی که جالب است بدانید این بانو زودتر از نیما شعر با مصرعهای کوتاه و بلند گفت.
* پس شعر نو قبل از نیما ابداع شده بوده است؟
بهواقع نیما از تجربیات شمس کسمایی، ابوالقاسم لاهوتی و غیره بهره میبرد و یک تحول و انقلاب سبکی، نگاهی و زبانی ایجاد میکند و این نوع جدید را غنا میبخشد.
* در همدان آن زمان هم شاعر شاخصی که به سبک نیمایی شعر گفته باشد، داشتهایم؟
بله، در همدان آقای هوشنگ ایرانی را داریم که روزنامه «خروس جنگی»! را داشت؛ همانطور که از اسم رسانهاش پیدا است، در شعرش نوعی پرخاشگری دارد. هوشنگ ایرانی نوه حاجمحمدتقی ایرانی (نخستین نماینده همدان در مجلس مشروطه) بوده و جالب است بدانید که پدربزرگ ایشان هم ماجراهای جنجالی داشت، مثلاً پیشنهاد رأی دادن زنان را نخستینبار در مجلس، ایشان مطرح کرد.
آقای تیمور آقامحمدی کتابی بهنام «مرا با دریاهای مرده کاری نیست» در تحلیل و نقد اشعار هوشنگ ایرانی دارد که برای شناخت این شاعر مفید بوده و نام کتاب هم برگرفته از شعر خود اوست. این شاعر بیش از اندازه در شعرش ساختارشکنی داشت و ترکیبات عجیب و غریب بهوجود میآورد و شاید ندانید که اصطلاح «جیغ بنفش» از نام یکی از شعرهای وی گرفته شده است. بعدها هم هرگاه کسی میخواست شعر نیمایی را مسخره کند، میگفت اینها همه جیغ بنفش میکشند!
هوشنگ ایرانی بعدها دچار یک نوع تحول درونی شد و از آن نوع شعر گفتن فاصله گرفت و در مسیر عرفان طی طریق کرد؛ کتاب «اکنون به تو میاندیشم، به توها میاندیشم» آخرین کتابی بود که از او به چاپ رسید.
* میرزاده عشقی هم در شعر نو از همدان قابل ذکر است؟
بله، بههرحال میرزاده عشقی هم نوگراییهایی دارد، اما او هم بهطور کلی به سبکهای قدیمی شعر میگفته؛ البته در همان سبکها نوآوریهایی داشته است و همچنین وی نخستین کسی بوده که در روزنامه قرن 20 خود شعر افسانه نیما را چاپ میکند، درصورتی که تا آن زمان کسی جرأت این کار را نداشته است.
* شاعران دیگری از مشروطه به بعد در همدان داریم؟
شاعرانی که میتوان نام برد مظهر، صابر، مفتون (در زمانی که در کل همدان شاید سه رادیو نداشتیم، یک رادیو در قهوهخانه مفتون بود؛ ایشان را پهلوی مدتی تبعید کرد) و دیگران هستند؛ صفاءالحق همدانی را هم داریم، او تحصیلات پزشکی خود را در هند گذرانده بوده و از آنجا که با شاعران آنجا حشرونشر داشت، بهنوعی سبک هندی (البته با ویژگیهای شعری خاص خودش) را در همدان طی دوره پهلوی، احیا کرد. یکی از شاگردانی که صفاءالحق تربیت کرد، مهدی دیجوریان بود.
داور همدانی را هم داشتهایم؛ او در زمان ملی شدن صنعت نفت حمایتهایی کرد، همچنین مجموعه روان الوند و روزنامه تاریخ را به چاپ رساند.
* بعد از انقلاب اسلامی همدان ازنظر ادبی چگونه بود؟
بعد از انقلاب اسلامی (سال 59) در همدان انجمن ادبی میلاد تشکیل شد که بنده، آقایان دیهیمی، محقق، خوانساری، موسوی و پیلهور آن را بنا نهادیم و اهدافی برایش متصور شدیم؛ مهمترین هدف ما تولید اثر ادبی اعم از نظم و نثر در خدمت انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بود.
* بدون ضربه زدن به بخش هنری آن؟!
بله، صددرصد. ما در این ارتباط سخت میگرفتیم و قرار گذاشته بودیم آثار یکدیگر را نقد بیرحمانه کنیم؛ گاهی اثری تولید میشد که ارزش هنری نداشت و میگفتیم فلانی آن را پاره کن و بریز دور! افراد هم تمکین میکردند و میپذیرفتند.
* «میلاد» نخستین انجمن ادبی انقلابی تشکیلشده بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور بود؟
خیر، نخستین تشکیلات ادبی انقلابی بعد از دوره پهلوی در کشور آن انجمنی بود که توسط مرحوم قیصر امینپور، سیدحسن حسینی و غیره در حوزه اندیشه و هنر انقلاب اسلامی در تهران ایجاد شد؛ اما میلاد دومین انجمن ادبی انقلابی کشور در این زمینه بود.
در آن زمان نشریاتی بودند که در هر سطحی شعر چاپ میکردند؛ همچون سروش، اطلاعات هفتگی، زن روز و غیره که ما برای آنها (چه عقایدشان را قبول داشتیم و چه نداشتیم) اثر میفرستادیم و اگر آن نشریهها را بیابید و صفحاتشان را ورق بزنید، میبینید که تقریباً در هر شمارهها اشعاری از اعضای انجمن میلاد چاپ شده است؛ میلاد تاکنون هم به فعالیتش ادامه داده است.
* جناب میری چطور است که امروزه خیلی شاعر معروف و مطرحی همچون گذشتهها نداریم؟
داریم، اما میدانید دلیل آن که مانند گذشته به چشم نمیآیند، چیست؟
* تاحدودی میدانم؛ لطفاً جنابعالی برای بنده و مخاطبانمان تشریح بفرمایید.
ببینید، وقتی تحصیلکردههای یک جامعه زیاد و رسانهها چندگانه میشوند، از طرفی هم اختلاف سلیقه بین نسلی بهوجود میآید، شاعر هم بیشتر میشود. بنده به یاد دارم زمانی که انجمن میلاد را تشکیل دادیم، اگر اندک ذوق و استعداد ادبی در کسی میدیدیم، به سراغش میرفتیم، چون خیلی کم بودند! اما اکنون اینطور نیست؛ برای مثال در همدان و شهرهای آن همچون اسدآباد، بهار، کبودرهنگ، رزن، ملایر، نهاوند و تویسرکان شاعران خوبی همچون آقای نوری، یحیوی، طراوتی و غیره (ببخشید خیلی اسمها در ذهنم نمیمانند) داریم که شعر آنها قابل قبول و قابل طرح است. نتیجه کار و هنر ویژه آنها را هم وقتی در جشنوارهها اثر ارائه میدهند، میبینیم؛ به شهادت جشنوارههای کشوری، شعر شاعران استان ما در غالب موارد، برتر است.
* استاد اینکه تولید اثر در مواردی جشنوارهای شده، مورد تأیید است؟
بههرحال جشنوارهها هم جایزه میدهند و هم مطرح میکنند! که البته دومی از اولی مهمتر است.
* بنابراین آن فترتی که احساس میشود در ادبیات فارسی بعد از انقلاب ایجاد شده، نوعی سوء تفاهم است؟
فترتی که در این ارتباط به آن اشاره کرده و در موارد و حوزههای دیگر نیز تلقینش میکنند، کاملاً سیاسی است؛ فترت را در همه مسائل به ما تحمیل میکنند. اکنون خط فکری شبکههای فارسیزبان ماهوارهای این بوده که ایران بعد از انقلاب، ایران مرده است! سیاستش، فرهنگش، اقتصادش، ادبیاتش و همه حوزههایش مرده! اما برای مثال ما در ادبیات بعد از انقلاب، فاضل نظری را داریم که غزلسرای برجستهای است! نکته مهم دیگر این بوده که شاعران بزرگ سابق ما در دوران تکصدایی ظهور کردند و شنیده شدند، اما امروز دوره تکثر صدا است که صداها در یکدیگر گم میشوند و برخی اصلاً به گوش نمیرسند. یک مسئله هم در ارتباط با موضوعی که مطرح کردید وجود دارد که لازم است بگویم، امروزه چون افراد زیادی وارد این عرصه شدهاند، مدعی هم بسیار است؛ برای مثال در انجمنها دیدهام که جوانی میآید شعرش را میخواند و میرود! بهواقع وقتی برای آموزش دیدن و همچنین شنیدن شعر بقیه افراد نمیگذارد و متأسفانه بیشتر جوانهای امروزی طاقت شنیدن و تحمل همدیگر را ندارند.
* باری هم اشاره کرده بودید که امید چندانی به انجمنهای اینروزهای همدان ندارید.
بله، به نظر بنده انجمنهای ادبی سترون و نازا شدهاند و خروجی ندارند؛ غالب افراد در انجمنها شعر شعرای دیگر را میخوانند و فراموش کردهاند که هدف تولید اثر هنری است و نه بازخوانی!
* دیگر از همدان و ادبیاتش چه چیزی برایمان میگویید؟
همدان اکنون آزمونه (پایلوت) ادبیات کودک و نوجوان شده است. قبل از انقلاب فقط دو یا سه شاعر همچون محمود کیانوش و عباس یمینیشریف در حوزه ادبیات کودک و نوجوان داشتیم (البته آنهم نه به معنای کامل امروزی)؛ اما امروزه در همدان آقایان مصطفی رحماندوست، جواد و حامد محقق، شفیعی، اسداله شعبانی، بکتاش، عزتالله الوندی، حمید هنرجو، خانم زندی و دیگر عزیزان را داریم که اشعار آنها را اهل فن تأیید میکنند.
* درست است، لطفاً بهعنوان پرسش آخر بفرمایید از آنجا که به گفته خود شما در مصاحبههای قبلی آخرین تلاشها برای معرفی ادب و فرهنگ همدان و شاعران و نویسندگان این مرزوبوم رساله آقای دکتر مهدی درخشان در دهه 40 بوده، این خلأ را چه زمانی قرار است پُر کنیم؟
کتاب «بزرگان و سخنسرایان شهر همدان» رساله دکترای مرحوم مهدی درخشان بوده و در آن نوشته که انجام این پژوهش ادای دِین بنده به زادگاهم است؛ اتفاقاً ایشان یادداشتهایی نیز فراهم کرده بودند که این کتاب را با تجدید نظر چاپ کنند، اما اجل مهلت نداد. جناب محقق هم تلاش زیادی کردند تا آن یادداشتها را بیابند، اما نشد.
چون چاپ این رساله مربوط به دهه 40 بوده، بدیهی است که هر آنچه بعد از این تاریخ رخ داده، در آن نیامده؛ از طرفی با توجه به تنگ بودن مجال، این نویسنده در رابطه با برخی از شاعران (مانند دیجور) تنها توانسته است نامی از آنها بیاورد.
بنابراین میبایست تحقیقی صورت گیرد و بزرگان همدان و تاریخ ادبیات این مرزوبوم از بعد دهه 30 را به مردم دیارمان معرفی کند؛ اگر میگویم بزرگان معرفی شوند، منظورم این است که تحقیق مذکور تنها محدود به معرفی شاعران و نویسندگان نباشد. چراکه اگر بخواهیم فقط شاعران را بشناسیم، برای مثال در همدان آقای هادی گروسی در این زمینه کار کرده است، اما میدانیم که از زمانهای خیلی قبل در تذکرهنویسی نیز تحول ایجاد شده و زمانی که میخواهند به معرفی بزرگان ادب بپردازند، تنها به شاعران و نویسندگان نمیپردازند، بلکه به داستاننویسان، نمایشنامهنویسان، روزنامهنگاران، محققان و غیره نیز پرداخته میشود.
* بله درست است، اگر سخن پایانی، مطلبی و جواب پرسشی وجود دارد که بنده به آن اشاره نکردهام، شما بفرمایید.
حیفم میآید در ارتباط با «جایگاه همدان دیروز و امروز در شعر و ادبیات فارسی» از شیخ موسی نثری کبودراهنگی با شما نگویم که به عقیده ادوارد براون نخستین رمان فارسی به سبک اروپایی (عشق و سلطنت) را او نوشته است؛ از طرفی مثنوی را به نثر درآورده و آن را شرح کرده است، همچنین رمان تاریخ غیرت آن که بهصورت دستنویس باقی مانده بود، همین اواخر توسط حوزه هنری چاپ شد. از عبدالله رضوی عماد نیز باید گفت که فکر میکنم نخستین کسی است که در همدان داستان کوتاه به سبک و سیاق امروزی نوشت؛ داستان «خِرخِر» اثر اوست.
* استاد از وقتی که در اختیار رسانه ما گذاشتید و دغدغهای که برای ادبیات این دیار دارید، سپاسگزارم.
خواهش میکنم و بنده هم از شما سپاسگزارم.
سپهرغرب
دیدگاه شما