به گزارش آوای سیدجمال، به مناسبت ماه محرم یکی از نویسنددگان اسدآبادی یادداشت را نوشت؛
تو گفتی هل من ناصر ینصرنی
یعنی کسی نیست که یاریش کنم؟! کسی نیست که دستش را بگیرم؟!
وگرنه که تو وقتی خود خدا را داشتی چه نیازی به خلقش؟
خواستی کوفیان را نجات بدهی، تا به دست خودشان آتش جهنمشان را شعلهورتر نکنند...
و وقتی کسی دست گداییاش را دراز نکرد سمتت؛ دیگر این دنیا جای تو نبود، لیاقت یاری حسین ابن علی(ع) نصیب هر کسی نمیشود...
و تو رفتی...
و دنیای پس از حسین(ع) چه دنیایی شد...
این بود قول اهالی کوفه؟
مگر گرد هم نیامدند و ورق سیاه نکردند و دعوت از تو؟ این بود رسم مهمان نوازیشان؟ نمیدانم ترسشان از ابنزیاد بر عشقشان به حسین ابن علی(ع) غلبه کرد یا اصلا آن عشق هم ناشی از تنفر از معاویه بود!
هر کدام با کدامین خصلت راضی به شمشیر کشیدن بر نوهی رسول خدا شدند؟
از دنیا پرستیشان بود و چشم داشتن به درهم و دینار؟!
و یا از ترس جان خود و خانوادهشان؟! دادن جان جز برای امام ارزش دیگری دارد؟!
یا به هر کس وعدهی توخالی حکومت داده بودند؟!
حکومت در برابر سر کسی که خود حاکم و سرور جوانان بهشت است؟!
کوفیان بصیرت نداشتند... بیبصیرتی میتواند تا چقدر تاثیر داشته باشد؟
حافظ قرآن باشی و در برابر قرآن ناطق لشکرکشی کنی؟!
آیا آنها امام زمان خود را شناختند؟
و آیا از فرستادهاش، مسلم ابن عقیل، فرمانبرداری کردند؟
هزاران بار که حج رفته باشی و نماز اول وقت خوانده باشی؛ به گفته پیامبرمان اگر امام عصرت را نشناسی مرگت، مرگ جاهلیت خواهد بود... مانند یک بتپرست... و اگر شناختی، خود و جانشینش در زمانت را آنگاه سرت را در مقابل جدش در قیامت بالا میگیری و با افتخار میگویی که امامم را تنها نگذاشتم و به یاریش شتافتم ... هم پشت او و هم پشت مسلمابنعقیل زمان را خالی نگذاشتم. در هر کجا و در هر زمان به فرمانش را سراپا گوش دادم و لباس رزم به تن، آمادهی آمدن امام شدم تا در رکابش باشم و انشاءالله جزو یارانش...
آنوقت در قیامت خدا را صدهزار مرتبه شکر میکنی که امامت تو را یاری کرد و از باتلاق دنیا پایت را بیرون کشید و نه تو امام را...
عارفه مرادی
انتهای پیام/ن
دیدگاه شما