به گزارش آوای سیدجمال؛ گاهی وقت ها ما برای ساده کردن مسائل دست به طنز میزنیم و با طنز خیال خود را راحت کرده و قوه ادراک و تحلیل مسائل را به تحرک وادار نمی کنیم!!
مثلا" در مورد همین قضیه فائزه هاشمی با بهائیان؛ یکی از مباحث این بود که به طنز گفته شد، هاشمی در بین خانواده اختیاری ندارد.
این موضوع را در مورد دفاع مقدس و حریفان سختکوش عراقی هم انجام دادیم و در بین فیلمها دشمن را پخمه و احمق جلوه دادیم و همین طور با رژیم گذشته و عظمت حرکت امام(ره) همین اتفاق افتاد.
وقتی به تاریخچه انقلاب اسلامی نگاه میکنیم، در اکثر اتفاقات هاشمی حضور داشته؛ قبل از انقلاب با گروههای عمده مبارزین سر و سر دارد و کمتر شخصیتی است با انقلابیون روحانی، با نهضت آزادی و با سازمان مجاهدین(منافقین) خلق ارتباط تنگاتنگ داشته باشد؛
هاشمی جزو 14 روحانی ای است که اساسنامه سازماندهی و تشکیلات مبارزه را تنظیم کرده بودند، هاشمی؛ معروف به مسئول تدارکات سازمان منافقین خلق بوده و هم او ارتباط نزدیکی با سران نهضت آزادی داشت.
تا جایی که نامه هاشمی به امام را در فرودگاه از یکی از سران نهضت آزادی گرفتند و او به جای هاشمی به زندان رفت و بعد از انقلاب هم هاشمی در مقاطع مختف حضور دارد، در مدیریت جنگ و ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و در خاتمه جنگ در ارتباط با موضوع مک فارلین و ارتباط با آمریکائیان در مبحث قائم مقام منتظری، در مبحث تعطیلی کشاندن حزب جمهوری اسلامی و ....
حال این آدم ،قدرت مدیریت فرزند خود را ندارد؟ اصلا" چه کسی فائزه را فائزه کرده است ؟ فائزه هاشمی بدون هاشمی رفسنجانی، چه وزن سیاسی در درون نظام و بیرون از نظام میتواند داشته باشد که حرکات او به چشم بیاید؟
پس اگر قدری دقیقتر باشیم و به موضوع از زاویه دیگر نظر بیاندازیم، این فکر جای تأمل خواهد داشت که؛ آیا ممکن است هاشمی در پس همه این امور قرار داشته باشد و اصولا" در این زمان چه لزومی به این حرکات وجود دارد؟
در گذشته هاشمی این مسئله روشن است که از دیگران برای رسیدن به اهداف استفاده میکرده است؛ اصولا" شخصیت ایشان اینگونه است که از سایرین برای برنامه های مورد نظر بازی میگرفته است.
در سابقه افرادی چون میرحسین موسوی، ابوالقاسم سرحدی زاده، کرباسچی، روحانی و غیره به فراخور موضوع استفاده کرده است.
جالب این قضیه اینجاست که مهدی کروبی خود اعتراف کرده است،در زمانیکه جریان چپ بعد از مجلس چهارم شورای اسلامی به قهقهرا رفته بود مرحوم آیت الله مهدوی کنی صحبتهایی را انجام داده بود که طرف صحبت وی هاشمی رفسنجانی و دولتش بود.
و در نتیجه هاشمی در یک جلسه خصوصی گفته بود این آقای کروبی کجاست تا آقای مهدوی کنی را سر جایش بنشاند و بعد مهدی کروبی خاطره را اینگونه ادامه میدهد: من رفتم در مشهد و در حرم امام رضا(ع) یک سخنرانی کرم که روی صحبتم آقای مدوی کنی بود که ایشان پس از آن دیگر متعرض هاشمی نشد.
خود همین خاطره گویای هوش و زکاوت و بازی خوانی و بازیگیری از مهره های هم سو وحتی غیر هم سو توسط هاشمی است و خود دلیل مستحکمی است برای اینکه این آدم نمیتواند این قدر بی دست و پا باشد که بچههایش از کنترلش خارج شوند.
در نتیجه باید گفت این تحرکات با نظر و مدیریت او انجام میشود، حال باید به این پرسش پاسخ بدهیم که هاشمی با چه هدفی این کار ها را میکند؟
در منظومه فکری هاشمی، اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی وظیفه خود را که اسقاط رژیم پهلوی و مدیریت میدانی جنگ بود انجام شده است و پس از استقرار حاکمیت فعلی ضرورتی برای استمرار آن نگرش وجود ندارد .
یا به قول آکادامیک این نظریه؛ با انقلاب میتوان حکومتی را ساقط کرد ولیکن با انقلاب نمیتوان کشوری را اداره کرد؛
هاشمی جزو آن دسته افرادی است که متعقد است برای تنش زدایی از منطقه و جهان، آنکه باید از ایدئولوژیها و نظریاتش دست بردارد ما هستیم و نه دیگران.
او خیلی پیشتر از اردوغان به دنبال جا اندازی اسلامی بود که هیچ رویه یا لایه ی تهدید آمیزی برای غربی ها نداشته باشد.
قرائتی از اسلام که فقط در درون زندگی شخصی افراد حضور داشته و کاری به مدیریت اجتماعی در عرصههای مختلف را نداشته باشد یعنی همان مدلی که مسیحیت پس از نهضت اصلاح دینی(رفرماسیون) دچار آن شد و حوزه دین محدود و منحصر به اعمال شخصی گردید و سایر حوزه ها از دست دین خارج گشته و از نظر هاشمی و طیف مطبوعش همین مدل در جهان اسلام (نه فقط در ایران) برای اسلام و این قرائت از اسلام بایستی در دستور کار قرار بگیرد؛
لذا میبینیم که پس از خرداد 92 مجددا" ادبیاتی به سپهر سیاسی حاکمیتی کشور سایه می اندازد که پازلهای فکری آن را قبلا" هاشمی طراحی کرده و در دولت کارگزاران و دولت دوم خرداد همین ادبیات (با افت و خیزها و یا کندروییها و تندورییها در بعضی حوزهها مثلا" در دولت خودش اشرافیت مدرن و نوکیسه گان رانت خوار رشد کردند و به مبحث اقتصادی بهای بیشتری داده شد ولیکن در دوم خرداد سبقه سیاسی وجه غالب بود).
اما در عمل یک مسیر را طی میکرد و آن سکولاریسم دینی بود و البته در این میان سهم ویژه ای برای حلقه ای که افرادی مانند نوربخش ،مرتضی بانک ،مهندس ترکان عطاءالله مهاجرانی و غیره چه در دولت کارگزاران و چه در دولت دوم خرداد سهم خاصی داشتند.
تاجایی که بازداشت غلامحسین کرباسچی توسط قوه قضائیه که شهردار منصوب هاشمی بود از طرف رئیس دولت اصلاحات به طعنه عنوان عیدی قوه قضائیه به دولت نامیده شد!
با همین اندیشه استخدام و استفاده از سایرین برای میل به اهداف بود که هاشمی با یقین به رد صلاحیت پا به عرصه انتخاباتی گذاشت که احتمال قطعی به رد صلاحیت در آن را میداد و موفق شد که روحانی را به نیابت از خود به مصدر بنشاند.
اما همه ی خواستههای هاشمی از طریق دولت قابل پیگیری نیست و یا به قولی اگر فقط یک مجموعه را در تیررس نقد مخالفین قرار بدهیم توان آن مجموعه کاسته میشود پس نیاز است تا پیاده نظامهایی هم به خدمت گرفته شوند تا از فرصت به وجود آمده استفاده بهینه شود.
استفاده بهینه برای تثبیت و اعتماد از مانایی میراث هاشمی(که عبارت است از اسلام غیر انقلابی و منحصر در حوزه فردی،اشرافیت نو کیسه و اطمینان از حفظ حریم امن برای اطرافیان و خانواده)
زیرا هاشمی به چند دلیل فرصت را محدود می بیند و میخواهد در این فرصت قضیه را تمام شده ببیند و به قول خودش «آسوده بمیرد».
اول اینکه نهمین دهه ی عمرش را سپری میکند و مرگ را دور از انتظار نمی داند ولی مهمتر اینکه او با اشتباه رقیب توانست عروس پیروزی را به آغوش بکشد.
او بخوبی می داند که حریف در تدارک رقابتی سخت برای سال 92 است او یک بار در سال 88 توانسته بود تا طیفهای مخالف احمدی نژاد را به عنوان اپوزیسیون نظام حاکم در برابر حاکمیت صفح آرایی کند و به پیشتوانه همان لشگرهای خیابانی که به وسیله فرزندانش تجهیز ، تحریک و تشجیع میشدند برای رهبری نظام نامه بدون سلام و والسلام بفرستد.
او حاضر است که برای تمام کردن طرح و نقشه خود و استقرار مدل مورد نظرش ،تا پای مقابله با نظام پیش برود با این تفاوت که این دفعه تصور میکند برخلاف دفعه ی پیشین، قوه مجریه بخشی از فوه مقننه و بخشی از مجلس خبرگان رهبری را با خود همسو کرده است؛
پس لازم دارد مجددا" لشکرهای خیابانی را بعنوان اهرم فشار از هم اکنون در اختیار داشته باشد و تصور میکند آنچه که میتواند مخالفین و معارضین نظام را در یک صفح گردآوری نماید، ارسال پیامهایی است آنها را به این رویه امیدوار سازد ،ضمن اینکه بخشی از آن فرایند طالب هنجارشکنی بودند، حتی شاید هنجارشکنی به صرف هنجارشکنی بدون اینکه آرمان و هدف خاصی می داشتند، ولیکن بهر حال هنجار شکنجی خود برای آنان جالب توجه مینمود،
در نتیجه فائزه که قبلا" در سال 75 و در مجلس پنجم با ارسال پیامهایی مانند دوچرخه سواری بانوان، توانست برخی هنجارشکنجیها را کلید بزند.
اکنون با دیدار از بهائیان، قصد ساختار شکنی و هنجار شکنجی دارد و البته این قبیل هنجارشکنی ها محدود و منحصر به فائزه و همین یک مورد نمی شود و باید منتظر هنجاد شکنیهای متعدد تا انتخابات 96 از حلقه پیرامونی هاشمی باشیم.
یادداشت از هوشنگ ناری
انتهای پیام/ن
دیدگاه شما