به گزارش آوای سیدجمال، هرگز جنگ را ندیدم زیرا پلک هایم را در سرزمین پرمهری گشودم که آرامش و روشنی اش را دستخوش دلاوری ها و شجاعت مردانی امثال تو بود.
اما امروز درست در وقت فراغت، جنگی سخت، درون وجودم را احاطه کرد و من با تمام وجود لرزش شانه هایم را احساس کردم.
از درون درد می کشیدم و در سکوت همیشگی ام با بغض های سرخورده خودم را می جویدم .
فراموشم نخواهد شد لحظه ای که قرار بود تن بی سرت را به آغوش خاک بسپارند.
اما از تو چیزی نمانده بود زیرا آتش دشمن بی رحمانه بال و پرت را سوزانده بود همان لحظه ای که در هوای پرواز و آسمانی شدنت شهدشیرین شهادت را بر روی لبهایت می چشیدی مانیز برای دوباره دیدن تو باران اشکهایمان را بی دریغ برکویر تشنه ی گونه هایمان جاری می کردیم.
تو طالب شهادت بودی و ما چشمهایمان در غم عظیم فراغت بی امان می گریید، هرچند که می دانستیم دل به اولیای خدا داده بودی و با خود او معامله کردی و جز شهادت خالصانه در راه وطن اجر و مزدی نمی خواستی
اما ما به احترام تک تک لاله های سرخی که برای آرامش مان از جان گذشتند و قدم در جبهه های نبرد نهادند همان مردان بی ادعایی که آمدند اما نه شبیه آن روزی که به جنگ می رفتند و مردانی که هرگز راه رفته را برنگشتند.
ما به احترام خون پاک تو تو قیام خواهیم کرد اما هیچ گاه مغلوب افکار پلید شوم اهریمنان نخواهیم شد.
تو بزرگترین درسی هستی که مرورت بصیرت و آگاهی را در وجودمان بیش تر ازقبل بارور می کند.
عارفه مرادی
انتهای پیام/ن
دیدگاه شما