آخرین اخبار

1. مهر 1402 - 11:07   |   کد مطلب: 46117
یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس که با اصابت خمپاره‌ای در سنگر دفاع، دقایقی به کما می‌رود و طعم شهادت را برای لحظاتی چشیده و اما در حسرتش ‌مانده، این روزها با فعالیت در میدان جنگ رسانه‌ای، سعی کرده است با زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا که کمتر از شهادت نیست، جامعه را با شهدا و وصیت‌ آنان آشنا کند.

به گزارش آوای سیدجمال ،43 ساله از دفاع جانانه رزمندگان در جبهه‌های حق علیه باطل در جنگ تحمیلی می‌گذرد و همچنان این دوران به عنوان دورانی تاریخساز و نقطه عطف در تاریخ انقلاب اسلامی با وجود رشادت و دلاوری و مردانگی رزمندگان می‌درخشد.

حال به مناسبت این هفته پرافتخار دفاع مقدس، به سراغ یکی از رزمندگانی رفته ایم و به گفتگو نشسته ایم که ۴۲ ماه از عمرش را در جبهه‌های جنگ تحمیلی گذرانده است.

 

او با اصابت خمپاره‌ای در سنگر دفاع، دقایقی به کما می‌رود و علی‌رغم چشیدن طعم شهادت برای لحظاتی، اما از قافله شهدا باز می‌ماند و همچنان در حسرتش ‌می‌سوزد.

 

 اما اگرچه از این قافله باز مانده، همچنان ولایتمدار و دوستدار انقلاب است و با وجود فضای مجازی و در عمل به فرموده رهبر انقلاب که «زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، کمتر از شهادت نیست»، با تمثال و وصیت‌ شهدا به معرفی آنان پرداخته است.

آوای سیدجمال: سلام، خودتان را معرفی کنید؟

رزمنده دفاع مقدس: سلام و درود و صلوات بر پیشگاه مقدس امام عصر(عج) و روح بلند حضرت امام خمینی(ره)، تعظیم در برابر ارواح پاک و طیبه شهداء و آرزوی شفاء برای جانبازان دفاع مقدس و گرامیداشت هفته دفاع مقدس و آرزوی طول عمر با عزت برای رهبر حکیم انقلاب امام خامنه‌ای. مختار پشوتن هستم از بازنشستگان سپاه پاسداران در اسدآباد.

 

آوای سیدجمال: چگونه و چه طور شد که در دفاع از میهن برخاستید و این مسیر را انتخاب کردید؟  از چه طریق در جبهه جنگ حضور یافتید؟

رزمنده دفاع مقدس: اینکه‌ چگونه در این مسیر قدم گذاشتم، خوب این حقیر شاید از 6 یا 7 سالگی وقتی به مسجد برای نماز می‌رفتم و بزرگترها در مسجد روستا از امام خمینی(ره) و دستگیری و تبعید ایشان حرف می‌زدند، از آنجایی که بچه کنجکاو و باهوشی بودم، با دقت به حرف آن‌ها گوش می‌دادم، لذا از آن سال‌ها یعنی از اواخر نیمه اول دهه 40 با امام راحل و اینکه چرا تبعید شده، آشنا شدم و دلباخته ایشان شدم، کم کم با اینکه هنوز نوجوان بودم با جنایات رژیم پهلوی آشنا گشته و وقتی ۱۳۵۱ به تهران مهاجرت کردم، بیشتر با جنایات رژیم و سرسپردگی آنان آشنا شدم، مسائلی هم داشتم که عمدتا با آلمانی‌ها بود، چون در جایی کار می‌کردم که تحت سلطه آن‌ها بود و می‌دیدم مدیران ایرانی چگونه در برابر آن‌ها خود را می‌بازند و من حرکاتی داشتم که منجر به بحث و جدل با ايراني‌های مسئول در آنجا می‌شد، چند بار هم از دست مسئول ایرانی کتک خوردم و حتی روزی قصد کشتن مرا داشت، خودش می‌گفت می‌خواهم بکشمت ولی خلاصه جلو او را گرفتند و مرا از دستش درآوردند.
وقتی انقلاب شد من فضای ایران را درست همان فضای دوران صدر اسلام و مسائل پیامبر(ص) و امام علی(ع) را حس می‌کردم و این باعث شده بود هر کاری را برای پیروزی انقلاب و بعد از آن هم برای حفاظت از آن انجام دهم، خلاصه باید بگویم وقتی عراق به ایران حمله کرد دو ماه بعد تصمیم گرفتم به جبهه ها بروم که در تهران چند مسجد رفتم و دیدم قرار است مقدمات آموزش اولیه و اعزام طولانی شود لذا آمدم اسدآباد و اینجا هم بسیج هنوز آن انسجام‌ که فوری ترتیب اعزام را بدهد نداشت و تا سال ۱۳۶۰ منتظر ماندم تا اعزام شوم که احتمالا قرار بود با دانش‌آموزانی که به شنام رفتند، ما را هم اعزام کنند که دوست خوبم شهید محمدرضا اسفندیاری مانع شد و گفت: تو به صورت بسیجی به جبهه نرو، اول برو سپاه بعد از آنجا برو، چون سپاه به امثال تو نیاز دارد( او به ما لطف داشت. خلاصه با دلائل محکم مرا قانع کرد و با مشورت یک روحانی دیگر که می‌شناختم او هم ترجیح داد اول به عضویت رسمی سپاه در بیایم، بعد جبهه هم از همان طریق بروم پ. ما اینکار را کردیم و قبل از اعزام آن بچه‌ها به آموزش مقدماتی و اعزام به مریوان به دوره آموزش رسمی سپاه رفتم که آموزش ما بیشتر شد و روزی که آن‌ها در شنام شهید شدند، ما آموزش را تمام کردیم و آمدیم که با شهید خزائی و آن گروهی که در سر پل ذهاب و ۱۱ شهریور شهید شدند، به جبهه اعزام شدیم و آن اتفاق در قراویز برای آن ۱۳ تن شهید اسدآباد و کلا ۶۴ تن از استان افتاد. این آن مسیری بود که ما را به جبهه سوق داد.
 

 

آوای سیدجمال:  بفرمایید چند ماه در جبهه‌های جنگ تحمیلی با دشمن بعثی جنگیدید؟

رزمنده دفاع مقدس: مجموعاً ۴۲ ماه در مناطق جنگی بودم که حدود ۲۸ ماه آن در زمانی که جنگ جریان داشت و ۱۵ ماه هم بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ و بعد از آتش بس. از آنجایی که حقیر در سال‌های ۶۲ و ۶۳ در گزینش سپاه مشغول بودم، بخاطر بخشنامه سراسری نیروهای بخش گزینش نباید به جبهه اعزام می‌شدند، چون پذیرش‌های زیادی اعم از عضویت‌های رسمی، افتخاری، قراردادی و مشمولین وظیفه بود و تا حدودی هم کار در گزینش تخصصی بود، لذا ممنوع کرده بودند شهرستان‌ها و استان‌ها نیروی گزینشی را به جبهه‌ها اعزام نکنند. غیر از سال ۶۲ و ۶۳ در بقیه سال‌ها در جبهه‌ها تا اول سال ۶۸ حضور داشتم.

 

آوای سیدجمال: در چه عملیات‌های شرکت کردید؟

رزمنده دفاع مقدس: فقط در سه عملیات‌ شامل عملیات قراویز، والفجر ۸ و نصر ۷ در سردشت که شهرستان سردشت هم در همان عملیات بمباران شمیایی شد و حقیر شاهد آن فاجعه از نزدیک بودم و مردم را به اورژانس می‌رساندم البته آن بمباران عملیات را به تعویق انداخت.

 

آوای سیدجمال: از آن روزها برایمان بگویید، از حال و هوایی که رزمندگان برای دفاع از میهن و خاک داشتند، از ایثارگری‌های آنان بگویید.

 رزمنده اسدآبادی: در مورد حال و هوای جبهه‌ها باید بگویم واقعاً جبهه‌ها یک دانشگاه الهیات در جهت خودسازی بود که بدون استثناء اکثریت قاطع کسانی که قدم در آن می‌گذاشتند، اولاً همه معتقد به اهدافی که عبارت بود از دلدادگی به اسلام، انقلاب و کشور طبق ارشادات امام خمینی(ره) و دوم همه همدل و مهر همدیگر را در دل داشتند.‌ اینگونه که اگر رزمنده‌ای از گوشه‌ای از کشور و دیگری از منطقه و شهر دیگری که چند هزار کیلومتر با هم فاصله دارند و با زبان مختلف روبرو می‌شدند،  بدون اینکه بدانند طرف از کدام شهر و کدام یگان است، طوری دوستانه و با محبت و همدل با هم بر خورد می‌کردند که گویی دو برادر هستند، از یک خانواده که عاشق هم هستند. جو و فضای  غالب بیش از نود درصد جبهه‌ها اینگونه بود و همین باعث شده بود، رزمندگان وقتی به پشت جبهه می‌آمدند، حوصله‌شان یک جوری سر می‌رفت و عجله و اصرار داشتند، مجدداً هرچه زودتر به جنگ برگردند، علاوه بر آن اعتقاد و تعصب دینی و ملی هم در آن‌ها بود تا بروند و دفاع کنند و با دشمن بجگند، اما دل‌تنگ آن همدلی، صمیمیت، محبت و صفایی که در فضای جبهه‌ها حاکم بود نیز بودند. هر چند حالات روحی و عزم رزمندگان آنگونه که باید در یک‌ گفتار قابل توصیف نیست، اما باید گفت فضای جبهه‌ها علاوه بر آن مهر و محبت، همدلی، وحدت اخلاقی و اعتقادی، گویی یک مسیر و عرصه مسابقه برای دفاع از آب و خاک کشور و دین بود و اشتیاقی که در نیروها چه برای حضور در عملیات‌ها و چه در مناطق سخت‌تر و پر مشقت‌تر دیده می‌شد، نشان می‌داد هرکس دوست دارد، بیشتر بجنگد، بیشتر با دشمنان دین و کشور روبرو شود تا دین خود را ادا کند. روحیه شهادت‌طلبی هم که یکی از پیشران‌های مهم و اصلی اشتیاق رزمندگان به دفاع از خاک وطن بود، نه به معنای اینکه فقط بروند و شهید بشوند، این تلقی اشتباهی است که شاید بعضی داشته باشند، بلکه هدف اصلی در رزمندگان در درجه‌ اول‌ ضربه به دشمن بود با این آگاهی که در قبال جنگ قطعاً جان دادن هم قطعی است، لذا این‌گونه آن‌ها شهادت را انتخاب می‌کردند تا اینکه دشمن در خاک و کشور آنها آسوده نباشد.
یکی یگر از مهمترین خصوصیت رزمندگان در دفاع مقدس در سراسر جبهه ها معنویت و حالت تضرع، استغاثه و ارتباط خالصانه رزمندگان اسلام بود. همه آن‌ها گویی عرفایی هستند که ده‌ها سال با عبادات شبانه به خداوند نزدیک و نزدیکتر شدند و خالصانه‌ترین و زیباترین مناجات‌ها و دعاها را پدید می‌آوردند و همین نمازهای عارفانه و خالصانه بود که یاد خدا را در دل رزمندگان زنده و به آنان قدرت روحی می‌بخشید و تحمل سختی‌های نبرد را برای آنان آسان‌تر می‌ساخت.
یک چیزی هم که در جبهه‌ها به صورت خیلی روشن مشاهده می‌شد تغییر حالات و خلق خوی رزمندگانی بود که قرار بود چند روز بعد و یا در عملیاتی که در پیش است، به شهادت برسند. حقیر شهدای زیادی را این‌گونه قبل از شهادتشان دیدم و از جمله در عملیات ۱۱ شهریور در سر پل ذهاب حقیر خود شخصاً یک هفته قبل از عملیات و هر ۱۳ تنی که شهید شدند را می دیدم که کاملاً و همه جوره تغییر کردند و نشانه بارز شهادت در آینده نزدیک رزمندگان چهره‌های افروخته و نورانی بود. در ۱۳ شهید قراویز حقیر این تغییر چهره، حالات روحی و اخلاقی را خیلی روشن حس کردم، ولی خبر نداشتم چرا؟ وقتی شهید شدند جواب همه سؤالاتی که برایم پیش آمده بود که مثلاً چرا فلانی اینگونه شده را گرفتم ‌. آن‌ها همه حرف‌ها و رفتاری که داشتند را ترک و تغییر کرده بودند و گویی دیگر متوجه افراد دیگر و موقعیت‌ها نیستند و حواسشان در جایی است و متمرکز موضوعی است که به آن فکر می‌کنند و فوق‌العاده آرام‌تر و گویی دارای نفس مطمئنه شده‌اند. حالا اگر نمونه بگویم در هر ۱۳ شهید قراویز بطور برجسته مشاهده کردم.‌
 

 

آوای سیدجمال: چند درصد جانبازی دارید؟ و بعداز آن روزهای سخت جنگ و تحمل تلخی جنگ، روزگار را چگونه می‌گذرانید؟

رزمنده اسدآبادی: حقیر بازنشست شدم و دارای ۴۱ درصد جانبازی که البته از عنوان آن همیشه از خداوند شرم دارم و عنوان نمی‌کنم ولی سؤال کردید، مجبور شدم. به خاطر مشکلاتی که هم از موج گرفتگی هم به خاطر اصابت خمپاره به سنگر و ضربه سنگی از سقف سنگر به سرم که دقایقی به کما رفتم و این تجربه نزدیک به مرگ را دیدم که مرا بردند بالا و در یک حدی که گویی به فضای دیگری وارد شدیم، از بالاتر گفته شد باید برگردد و هنوز وقت این نرسیده است و تا به حال جز یکی دو مورد خیلی کوتاه بیان نکردم، که بعدها متوجه شدم باید می‌گفتند لایق شهادت نیست، باید برگردد. که حالا جای بیان آن اینجا نیست که چی شد و چگونه برگشتم و به هوش آمدم. دو بار هم شیمیایی شدم که دیگر توان کار دیگری را ندارم و با بالا رفتن سن عوارض آن بیشتر نمایان می‌شود.

 

آوای سیدجمال: از اینکه بعداز جنگ هنوز از شهید و زنده نگه داشتن یادشان سخن می‌گویید چه حسی دارید؟ درباره این اقدام‌تان بفرمایید؟

رزمنده اسدآبادی:  فقط با وجود اینترنت و پیام‌رسان‌ها تصمیم گرفتم در فضای مجازی فعالیت کنم، کانالی در تلگرام زدم، به عنوان «رنگ خدا، بوی خلق»، دو سالی فعال بود و قریب هزار نفری هم عضو داشت، چون در سطح کشور فعال بود، ولی بعد تصمیم گرفتم شهدای شهر را با عنوان «آلبوم شهدای اسدآباد» در فضای مجازی معرفی کنم، مسئولین شهر هیچ‌کدام به جز فرمانده محترم سپاه از آن حتی اطلاع هم ندارند و عضو نیستند، در صورتی برای آن‌ها ضروری است که هر روز بدانند در شهر سالروز شهادت کدامیک از شهداست. ولی خودم حس خوبی از اینکار دارم و سعی می‌کنم با اینکار در درجه‌ اول‌، خودم شهداء را فراموش نکنم و از طرفی آن وظیفه‌ای که رهبر فرزانه هم فرمودند: «حفظ یاد و خاطر شهداء ضروری و کمتر از شهادت نیست» را انجام داده باشم و تصاویر شهداء را هم از دهه هفتاد قبل از ایجاد پیام‌رسان‌ها از طریقی بدست آورده بودم و در خانه داشتم. امیدوارم مورد قبول خداوند و شهداء قرار بگیرد که اگر بگیرد شاید برایم از حضور در جبهه و جانبازی نجات بخش‌تر خواهد شد، اما شک دارم که مورد قبول قرار بگیرد.

 

آوای سیدجمال: حقوق‌تان چقدر است؟ آیا حقوق‌تان با رشادت و فداکاری که در دوران جنگ در جبهه داشتید، برابری می‌کند؟

رزمنده اسدآبادی: قطعاً حقوقی که به رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس پرداخت می‌شود با کار و عمل آن‌ها برابری نمی‌کند، اما آن‌ها به خاطر خدا عمل کردند و هرچند که باید طوری باشد که محتاج دیگران نشوند. به خود حقیر بودند، افرادی که مشکلاتم را گوشزد کردند و با کنایه گفتند، حالا باز هم از این نظام دفاع کن ولی این کنایه‌ها نباید ایثارگران را از راه رفته پشیمان و یا آن‌ها را سست کند. یعنی قصد این بوده از مشکلات مالی حقیر استفاده و افکار مرا نسبت به دفاع از نظام تغییر دهند.

 

آوای سیدجمال: اگر امروز هم مانند دیروز برای این انقلاب و نظام مسئله پیش بیاید، آیا دفاع از آن را انتخاب می‌کنید یا...؟

رزمنده اسدآبادی: قطعاً و بطور حتمی اگر امروز هم اتفاقی برای کشور بیفتد که نیاز به نیروی انسانی برای دفاع نظامی و حتی غیر نظامی باشد و قدرت داشته باشم، درنگی نخواهم کرد و خود را در اختیار مسئولین یا فرماندهان امر قرار خواهم داد و هر وظیفه‌ای را تعیین کنند، انجام خواهم داد. چون یکی از مسائلی که می‌تواند انسان را حفظ کند، ثابت قدم بودن در اعتقادات و اهدافی است که آگاهانه به آن رسیده و راهی را انتخاب کرده است، مخصوصاً دفاع از کشور، دین و انقلاب یک امری است که در انسان نباید دچار تغییر شود، چرا که پایه‌های ارزشی این مقوله‌ها قابل تغییر نیست و برای همیشه ثابت است، اهدافی هم که داشته نیز ثابت، پس اگر آگاهانه دفاع از آن‌ها را انتخاب کرده باشیم، همیشه و تا آخر عمر در آن پایدار خواهیم ماند. آن‌ها که تغییر افکار و عقیده می‌دهند، قطعاً از اول هم آگاهانه و برای ارزش‌های آن راهی که رفتند نبوده، بلکه احساسی بوده و یا برای منافع دنیوی قدم در آن راه گذاشتند، لذا افراد اندکی که امروزه به بهانه‌هایی از مسیر انقلاب خارج شدند در صورتی که قبلاً در مسیر انقلاب بودند، توجیهات آن‌ها ابدا مورد قبول نیست، چون اگر آگاهانه وارد مسیر شده بودند در آن باقی می‌ماندند. شاید در یک موضوعی نواقصی توسط افرادی ایجاد شود اما اصل موضوع و اهداف در جای خود هست و به فرموده امام خمینی(ره)، «انقلاب و نظام ما هیچ وقت قائم به شخص نیست، اشخاص می‌آیند و می‌روند».

 

آوای سیدجمال: ضمن آرزوی توفیق و تشکر از رشادت‌هایتان در دوران دفاع مقدس، از پاسخگویی شما مچکریم.

رزمنده اسدآبادی: از اینکه به بنده لطف داشتید و باعث شدید یکبار دیگر آن روزها را مرور کنم، سپاسگزارم.
انتهای پیام/ن  
 

دیدگاه شما

نقشه ماهواره ای اسدآباد
پیش بینی وضعیت هوای اسدآباد
بانک ملت
https://telegram.me/Avaseyedjamal