به گزارش آوای سیدجمال، قبل از انقلاب خیلی از مخالفان رژیم طاغوتی جدای از کارهای فکری، تشکیلاتی، دست به اسلحه هم شده و به مبارزات مسلحانه روی آوردند که منافقین خلق و چریکهای به اصطلاح فدائیان خلق از جمله سازمانهای غیر اسلامیای بودند که وارد فاز نظامی هم شدند.
در میان جریانهای اسلامی نیز طیفهایی بودند که وارد فاز نظامی شدند و به خصوص بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان منافقین خلق، از اسلام به مارکسیسم در سال ۵۴ کسانی که این تغییر ایدئولوژی را نپذیرفتند(افرادی مانند عزت شاهی و شهید بروجردی وخیلی های دیگر) و نیز سایر انقلابیونی که متمایل به جریانهای مذهبی بودند و عقبه دینی داشتند و با شعلهور شدن زبانههای انقلاب و برخوردهای سخت رژیم طاغوت، تصمیم به دفاع از توده امت اسلامی گرفتند(مبارزینی که بعدا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را با اشاره حضرت امام تشکیل دادند).
به همراه بدنهای از مبارزین انقلابی که با تنگتر شدن فضای اختناقی در درون کشور به ناچار و حسب تکلیف دینی رو به مبارزه با صهیونیسم آورده و به مبارزین لبنانی و فلسطینی پیوسته بودند(مانند شهید چمران،شهید محمد منتظری،خواهر دباغ و ...)
و نیز طیفی از متدینین ارتش شاهنشاهی، که تشکلهایی را در مسیر همسو نمودن ارتش با رهبری نهضت و همراهی با امت اسلامی بوجود آورده بودند و عملا آثار قابل توجهی نیز در جلوگیری از طولانی شدن مبارزات و ممانعت از کودتاهایی که تدارک دیده شده بود پدید آوردند و سر آخرهم در صدور بیانیه بیطرفی ارتش که به عقیم ماندن طرح هایزر و پیروزی انقلاب منجر شد(مانند شهید کلاهدوز،شهید صیاد شیرازی و خیلی های دیگر که نام بردن از ایشان منجر به طولانی شدن مقوله خواهد و بناچار اسم نمی بریم)اثرگذار بودند.
همه این افراد در اولویت نخست، قبل از آنکه حسب ضرورت انقلاب وارد فاز نظامی بشوند، مسلمانانی انقلابی و تکلیف محور بودند.
از ابتدای انقلاب هم خیلی از این پاکباختگان که بعضا اسامی آنها شمرده شد، شانههای خود را زیر بار مسئولیتهایی سپردند که صلاحدید و ضرورت آنرا، اعضای شورای عالی انقلاب اسلامی تشخیص میداد و اگر حسب ضرورت، ساختارهایی مانند کمیته انقلاب اسلامی یا سپاه پاسداران و جهاد سازندگی یا سایر نهادهای دیگر تأسیس گردید و برخی از این انقلابیون وارد عرصه حراست از انقلاب و تامین امنیت مردم و سرپا نگهداشتن ارتش شدند و جنگ تحمیلی هشت ساله این حضور را مستمر و ناگزیرتر نمود، دلیل بر این نیست که ساخت ذهنی این عزیزان از ابتدای امر به سمت نظامیگری تمایل داشته و احیانا در محل دیگری کارایی و کارآمدی ندارند.
هر چند سابقه تاریخی موجود در عرصه بین الملل نیز این تئوری که نظامیان توان فعالیت کارامد در عرصه های سیاسی ندارند را تأیید نمیکند و بسیاری از رهبران توانمند و ماندگار در تاریخ سبقه نظامی داشته اند که مردمان خود و سایرین را به تحسین واداشته است.
و از این میان جرج واشنگتن رهبر مبارزات استقلال طلبانه و اولین رییس جمهور آمریکا، مارشال دوگل رهبر دولت در تبعید فرانسویان در جنگ جهانی دوم و رئیس جمهور سالهای بحران، بعد از جنگ دوم جهانی فرانسه و خود وینستون چرچیل صدراعظم انگلستان و خیلی های دیگر از شمار همین نظامیانی بوده اند که ملت خود را در مقاطعی حساس رهبری کرده اند و سکان هدایت جامعه و برون رفت ایشان از بحران ها را به دست گرفته اند قابل استناد و اشاره است.
و در نتیجه باید گفت آنچه که مزموم است تمایل به تمامیت خواهی است (نه صرف حضور در ساختارهای نظامی انقلاب اسلامی) که در چهل و دو سال بعد از انقلاب اسلامی این تمامیت خواهی را نه تنها در میان نظامیان انقلابی مشاهده نمیکنیم بلکه با صد هزار افسوس، تمامیت خواهی در انواع و جلوههای مختلف آن در بین طبقه سیاسیون موج میزند.
بهعنوان نمونه هاشمی رفسنجانی و طیف طرفدار او حاضر به ترک قدرت نبودند و تلاشهایی (البته بی ثمر) کردند تا قانون اساسی را تغییر دهند تا هاشمی رییس جمهور مادام العمر گردد!
برداشتهای گزاف از بیت المال را دنبال میکنند تحت عناوینی مانند ژن خوب بودن و اینکه حق خود را از بیت المال برمیدارند را به جای ارزشهای اولیه انقلاب سردست میگیرند، مردم را پیاده نظام و خود را ژنرال های سیاسی قلمداد میکنند و هرگاه که بخواهند نظامی بودن را بد معرفی کنند خود را حقوقدان و دیگران را سرهنگ خطاب میکنند در حالیکه بیش از سی سال سابقه حضور در مناصبی داشته اند که ماهیت آن امنیتی نظامی بوده است!
هم اینها هستند که سالیان متمادی در دولت های:
میرحسین موسوی
هاشمی رفسنجانی،
خاتمی،
و حتی احمدی نژاد،
و اکنون در دو دولت روحانی
همهگی باهم مسئولیت داشته اند و از طرفی خود را ژنرال های عرصه کارگزاری و دیپلماسی میدانند و از طرف دیگر شعار ناکارآمدی نظام را سر میدهند و مدعی هستند که توان ما در حد آبگوشت بزباش است و باید مانند مربی فوتبال مدیر خارجی وارد کنیم!
خوب به اسامی وزرای دولت میرحسین موسوی به بعد نگاه کنید خواهید دید که افرادی مانند:
نعمت زاده،
ترکان،
جهانگیری،
محمد بانک،
بیژن نامدار زنگنه،
نوبخت،
ایرج فاضل،
محمد معین،
دکتر فرهادی،
غلامرضاشافعی،
حسن واعظی،
نمازی،
عیس کلانتری،
و...
همهگی از ابتدای انقلاب مسئولیتهایی را داشتهاند و اگر هم احیانا کنار رفته اند، کنار رفتن ایشان یا مانند دکتر نوربخش به دست حضرت عزراییل بوده و یا بعضا از ترس استیضاح توسط طیفی از انقلابیون مجلس، و یا در پیرانه سری هوس تجدید فراش میکنند واز ترس اینکه لطمه این حرکات متوجه جناحشان نشود به ناچار عرصه را مانند محمدعلی نجفی و عطاءالله مهاجرانی ترک میکنند وگرنه که اصلا و ابدا با وجود مریضی های متعدد و مکرری در حد دوبار عمل قلب باز و در آستانه هشتاد سالگی هم حاضر به کناره گیری نیستند!
حال از خود ایشان باید تقاضا کرد انصاف بخرج دهند، چه کسانی تمامیت خواهی را در رفتار و رویکرد خود به منصه ظهور رسانیده اند، این جماعت باصطلاح سیاست ورز یا نظامیان انقلابی؟
و اگر آنچنان که سعی در القای آن به جامعه را دارند، نظامیگری را در تمامیت خواهی خلاصه کنیم، چه کسانی در عمل تمامیت خواه بوده اند، تمامیت خواهی در سابقه کدام جریان مشاهده می شود؟
(گرچه میدانم بینتیجه است تقاضای انصاف از جریان تمامیت خواه واقعی)
هوشنگ نادری
دیدگاه شما