آخرین اخبار

22. اسفند 1397 - 12:41   |   کد مطلب: 32218
دلنوشته/ با بهانه روز 22 اسفند روز شهید
شهید در آغاز سال نو روحمان را نو کن
شهید سرزمینم لحظه لحظه زندگی ما به نام توست نه فقط امروز، حال در آغاز سال نو با نفس عیسایی خود بر روح خسته ما بدم و مشق عشق را به خاطرمان آور و قلب و ذهنمان را به راه نور روشن کن تا کمی درس ایثار و آزادی و آزادگی را یاد بگیریم.

به گزارش آوای سیدجمال، به نقل از  نافع،‌ وقتی تقویم را ورق می‌زدم و به امروز رسیدم دیدم در پایین تقویم نوشته شده، 22 اسفند روز شهید و مشق امروز من شد به نام تو، ای شهید...

چگونه می‌توان یک روز را به نام تو کرد در حالیکه لحظه لحظه زیستن ما از نفس‌کشیدن‌های پی در پی ما گرفته تا همه آن خندیدن‌ها، ‌گریه‌ها، شادی‌ها،‌ خوردن‌ها و خوابیدن‌ها، قدم‌زدن‌های با آرامش و آسودگی در کوچه و خیابان‌ها بدون اینکه نگاهمان به آسمان و متوجه به غرش هواپیمای جنگی باشد، تفریح‌هاتمان و همه همه گره خورده به یاد و نام تو؛ پس همیشه و هر روز و هر لحظه به نام توست.

با خود فکر کردم که از تو چه بنویسم و هر چه فکر کردم ذهنم بیشتر خالی شد چون آنقدر در نام تو تفسیر، معنی، ایهام استعاره و ... وجود دارد که هزاران برگ و قلم می‌خواهد برای نوشتن و تأمل و تفکر کردن.

و تو ای شهید  سرزمین زخم خورده و خسته من، گمنام و آشنای تو یک بو می‌دهد و یک راه را نشان و این گمنام و آشنا را ما زمینی‌ها قرارداد کردیم برای راحتی کار خودمان؛  وگرنه شهید که شهید است حی و حاضر و پیامش در طول تاریخ کهن ایران برای ما آدم‌های محصور شده در اضلاع مثلث‌ زر و زور و تزویز و غرق در گناه جز دفاع از خاک و ناموس و شرف و ولایت و دین و آزادگی و ایستادن در مقابل ظلم چه می‌تواند باشد.

شهید سرزمین من که مبلغ و میراث‌دار تفکر حضرت روح‌الله هستی، همان خمینی‌ای که همیشه فراملی فکر می‌کرد و دنیا را می‌نگریست و با همان نگرش و تفکر انقلابی خود انقلابی را به پا کرد که طنین انقلابش مرزها را در نوردید و از عراق و لبنان و شام و ترکیه گذشت تا به قاره هزار رنگ امریکا رسید، تو ای شهید، ای پرورش یافته مکتب خمینی کبیر اکنون در بالای قله سعادت دنیا و آخرت ایستاده‌ای و بر همه چیز این عالم نظاره می‌کنی و افسوس و صد افسوس بر ما که روسیاهیم در مقابل تو.

 تو ای شهید زنده سرزمین من، خوب در مقابل درس‌های روح الله کبیر درس خود را پس دادی، همان خمینی‌ای که  خوب می‌دانست که این خاک معجزه ها می‌کند و جنس خاکش فرزندانی را در خود پرورش می‌دهد که با قطره قطره خونشان ایرانی و ایران را به تمامی جهان معرفی می‌کنند و روزی خواهد رسید که حتی غرب و شرق کفر از تکه استخوان جا مانده تو که اکنون سر از خاک بیرون آورده و  بعد از سی و چند سال  به شهر و روستاها برگشته و برمی گردد تکان خواهد خورد و حتی از تکه استخوان مقدس تو رعشه بر اندام پر از ذلت و خوارشان می‌افتد و به هر در و دیواری می‌زنند که تو را، راهت را، رسالتت را بدنام کنند و چهره خود را موجه، اما زهی خیال باطل.

این عالم‌ترین مرد قرن خوب می‌دانست که پرورش یافتگان مکتب و راه او ادامه‌دهنده همان مکتب و راه عاشوراییان هستند و برای دفاع از عقیده مرز را نمی‌شناسند و یک روز می‌رسد که حججی‌هایی در مکتبش قد علم خواهند کرد که هرچند حضور و وجود خمینی را حس نکرده‌اند اما مکتبش را خوب درک و هضم می‌کنند و بدون در نظر گرفتن جغرافیای سرزمنشان ثابت قدم و استوار و با چشمانی خیره به انتهای افسون شده بشریت می‌روند و چنان پرافتخار و پر غرور چشم در چشم دشمن می‌دوزند که ترس بر اندام دشمن می‌افتد و از روی جهل سر از تن حججی‌ها جدا می‌کند ولی جاهل نمی‌داند که از هر قطره حججی‌ها هزاران فرزند رشید دیگر متولد می‌شود و آنقدر این ریزش و رویش‌ها ادامه می‌‌یابد تا مهدی ظهور کند.

 حال تو ای شهید چه گمنام و بدون جامه‌ و پلاک و عطر و انگشتری و رد و نشان و چه آشنا که مزارت دلخوشی است برای  تسلای دل اقوامت، زبان باز کن و کمی از آن تفکر خمینی که همان تفکر عاشورا بود تفسیر کن که  چگونه مرگ را به بازی و سخره گرفتی و خود  را آنگونه آزاد و رها بر روی مین‌ها رها کردی  و پلی شدی برای گذشتن برخی دیگر و یا استوار در مقابل تیرهای آتشین و داغ دشمن ایستادی و گذاشتی آن آتشین تیر، بند بند وجودت را از هم بشکافد و یا چگونه در آن سرمای یخ‌زده زمستان خود را  به دل اروند سپردی و یا گرمای تابستان با زبان روزه که زبانت مانند چوب در دهانت خشک شده بود آن ارپیجی سنگین را بر دوش گرفتی و کوه به کوه  فتح‌المبین را طی کردی و یا  چگونه چند روز نخوابیدی و تنها دیده‌بانی کردی که مبادا ذره‌ای از این خاک مورد تعرض قرار بگیرد و یا چگونه مجنون آن جزیره مجنون بودی در حالی که می‌دانستی رفتنت به آنجا برگشتن ندارد و یا هزاران یا دیگر...

تنها آنچه به عقل نارس ما می‌رسد آن است که حتما و بدون شک و تردید آنقدر در این مکتب رشد یافته بودی که خمینی و ارباب خمینی در باغ سبزی نشانت داده بودند که برای رفتن آنطور بال و پر می‌زدی و سر از پا نمی‌‌شناختی و همه آنچه از مهر مادر و صلابت پدر و نگاه پر از انتظار خواهر و برادر و عشق به همسر و خنده فرزند و پست و مقام و ...همه و همه را به دست فراموشی سپردی و خود را در یک دست لباس و یک پلاک و پوتین خاک گرفته خلاصه کردی و حتی وجود جسمانی خود را شب ها و روزها با سوز و گداز نماز شب و کمیل و توسل و ندبه و روزه آب کردی تا در هنگام رجعتت هیچ چیز زمینی نداشته باشی.

و ما اکنون محصور در زمان و مکان دنیا تنها توانستیم در مقابل آن قطره قطره خون و گذشت و ایثار و سوز و گداز تو هرچند گاهی یادواره بگیریم و نامت را بر سر کوچه‌ها و خیابان‌ها و مدرسه و دانشگاه‌ها بگذاریم و اما دریغ و صد دریغ که  دلخوش کردیم تنها به نامت و یادمان رفت آن همه رسالت پرمعنای تو،‌ یادمان رفت که مدیونیم برای این همه آرامش و امنیت در تک تک کوچه‌ها و خیابان‌ها و یادمان رفت که اگر کسی هستیم و قدرتی داریم و حق امضایی و دفتر و دستکی و خدم و حشمی و اسم و رسمی همه مدیون قطره قطره خون توست، یادمان رفت که اکنون بر خاکی پا می‌گذاریم و گاهی حق مظلومی را ناحق می‌کنیم و بر پشت تریبون‌های با قیافه حق به جانب می‌رویم و پز اپوزیسیون می‌گیرم و خود را بچه جبهه و جنگ معرفی می‌کنیم که تو روزی بر همین خاک راه می‌رفتی و از مظلومی دلجویی می‌کردی و هرگز نمی‌گفتی که حتی فرمانده جبهه و جنگ هستی که مبادا ریا شود و...خیلی چیزها یادمان رفت و چه آسان و راحت برخی‌ها از نام و یاد تو برای خود پله‌ها ساختند و از پله دنیا بالا رفتند گویی که اینجا آخر دنیاست و آخرتی وجود ندارد و حق و حسابی.

حال در این وانفسای زندگی، ای مقدسان و ای پاکان خدا، ما را پناهی دهید و نظری بر روح و روان خسته و آلوده ما بیافکنید و با نفس‌های عیسایی خود بر ما بدمید و در آغاز سال نو روح ما را نو کنید و مشق عشق را یادمان بدهید و ذهنمان را روشن به راه نور کنید تا ما هم ذره‌ای از تفکر آزادی و آزادگی تو را درک کنیم و چون شما قدم برداریم.

----------

الهام شهابی

-------

دیدگاه شما

نقشه ماهواره ای اسدآباد
پیش بینی وضعیت هوای اسدآباد
بانک ملت
https://telegram.me/Avaseyedjamal