به گزارش آوای سیدجمال،
دل که بیقرار میشود،
نگاهها سرد ،
اشتها کور ،
خورشید بی رمق
و
قند شیرینی همیشگی را ندارد،
دل،
با روح ،
با نگاه
با گریه
و
اشک
مینگارد،
میشکافد تا عمق وجود،
دلی که بسوزد اشکهایش مروارید و
خماری چشمانش نمایان
و
مستیاش میشود شهره شهر،
حتی نوشتن متنی که از دل بر آید جای خودش را پیدا میکند. شاید در گوشه دلی،
امان از دلی که گرفته باشد،
امان از آهی که از دل برآید،
امان از دلی که شکسته باشد،
امان از دعای که از دل برآید،
دِلی که در قَلیان است ، چشمها فریادش،
نگاهها حیرانش
و
خشک میشود از ناگفتنیهای مانده در سینه، لبهایش،
دل گرفتگی دردِ مالی نیست ،
ندای آسمانیست ،
فریاد درونیست،
قیمت دارد،
به قیمت هستی،
به قیمت جان
و
به قیمت خلوتی دریکتنهایی،
دل گرفتگی فریاد و هیاهو نیست، فوورانی از آتشفشانهاست ،
گاهی خفته
و
گاهی میکشد زبانه از عمق وجود،
خدایا؛
دلها را شاد و چشمها را مست وگُلی از شادی بر لبها بدوز
و
اشکها را جز برای شادی جاری مکن،
خدایا؛
دلم را به دلت گره بزن
تا
در دریای وجودت،
شادیهایم،
اشکهایم،
و
دلگرفتگیام،
معنا بگیرد.
قاسمعلی زارعی
انتهای پیام/ن
دیدگاه شما