به گزارش آوای سیدجمال، آیا تا به حال شده به فرد نابینایی که قصد عبور از خیابان را دارد کمک کنید؟ یا به پیش آمده ویلچر فردی را که نمیتواند از پلههای یک اداره بالا برود، بلند کنید؟ تا به حال شده به کسی که مشکل شنوایی دارد کمک کنید و به او بگویید که راننده تاکسی صدایش میزند و میخواهد باقی پولش را به او برگرداند؟ چقدر در زندگی به این افراد آرامی که با سختی لابهلای ما انسانهای سالم میگردند دقت کردهاید؟ چقدر به محدودیتهای آنها فکر کرده و سعی کردهاید اگر راه حلی برای آن نمییابید حداقل در لحظه کمکی به آنها کنید؟
زندگی کردن در دنیایی که بیشتر آدمهای آن مثل ما نیستند گاهی چقدر سخت میشود. آدمهایی که نیازها و محدودیت یک معلول را درک نمیکنند و توانایی فهمیدن او را ندارند نمیدانند که یک معلول هم مثل بقیه است، با همه خواستههای یک انسان سالم، با این تفاوت که کمی نیازش به آدمهای دوروبر بیشتر است. معلول نیز مثل بقیه بزرگ می شود، درس می خواند، دانشگاه می رود، شعر می گوید و دلش میخواهد ازدواج کند؛ مادر شود، پدر شود و خانواده تشکیل دهد.
در جامعه امروز که ازدواج با موانع و سختیهای زیادی روبه رو است، شرایط معلولان در این امر وخیمتر است، حال بشنوید از جوانی که توان کار دارد و قصد ازدواج اما محدودیت جسمیاش باعث نگاه غلط آدمهای به ظاهر سالم شده است.
این روزها که دیگر هر جوانی رغبتی برای کار و اشتغال ندارد و یا اگر هم دارد به دنبال فرصتسوزی است و تنها در فکر شغل دولتی است تا برایش مهیا باشد، پسر جوانی که از بد روزگار و سر سهلانگاری خانواده اش، دچار معلولیت شده، امروز با عشق و علاقه در روستای مشغول کار است.
منصور پاشایی جوانی 28 ساله ای است که در کارگاه تولید بطری و ظروف یکبار مصرف روستای قاسم آباد مشغول به کار شده و درآمدی برای خود ایجاد کرده و همین عشق و علاقه او به کار باعث شده نقص عضو خود را فراموش کند واین موضوع موجب ناامیدی و گوشهگیری او نشده است.
او میگوید: بر اثر تزريق بیش از حد آمپول دچار عارضه جسمی حركتی از ناحیه یک پا شده و همین مساله و نگاه اطرافيان، او را از جريان عادي زندگي دور كرد.
این جوان معلول ادامه میدهد: هشت سال است که در تهران مشغول کار و فعالیت بوده و حدود یکسالی است که در کارگاه تولید بطری مشغول است؛ امیدوار به زندگی است چرا که وبال گردن خانواده اش نیست با وجودی که دچار معلولیت است ، اما به خانواده خود هم کمک میکند.
وی در گفتوگویی با خبرنگارما اینچنین میگوید: من از بچگی ۵ سالگی فهمیدم که وضعیت جسمی ام با بقیه فرق دارد و نگاهم به زندگی آنچنان بود که نگاه دیگران باعث نشد که از وضعیتی که دارم فرار کنم و قبول کردم که معلول هستم باید با این وضعیت زندگی کنم.
پاشایی که شوق تشکیل خانواده را دارد، از هدف زندگیش میگوید: اینکه یک کار ثابت و مورد علاقه خود را داشته باشم تا بتوانم به پدر مادرم کمک کنم.
وی یکی از آرزوهای خود را ازدواج عنوان میکند و میگوید: دوست دارد ازدواج کند و تشکیل خانواده دهد اما مردم فکر میکنند که یه فرد معلول نمیتواند از لحاظ مالی و مادی زندگی رو تامین کند و کسی که با او زندگی کند، خوشبخت نیست؛ و این در حالی است که اگر چه از لحاظ جسمی دارای مشکل هستم اما توان کار دارم و خداروشکر هم اکنون در تولیدی بطری فعالیت دارم.
این معلول روستایی ادامه میدهد: وقتي دختر يا پسر سالم بخواهد به ازدواج با يك معلول فكر كند حتما اين فكر از ذهنش عبور میكند كه تمام عمر بايد تمام بار زندگی روی دوش خودم باشد! خب اين نگاه كاملا منطقی است، اصلا شايد اصل ماجرا همين است ولی من میخواهم به همه اين دوستان بگويم، باور كنيد بار گناهی كه ما همه عمر به دوش می كشيم خيلی سنگينتر از بار زندگی با آدمی است كه درست مثل شما روح دارد، مثل شما احساس دارد و میتواند فكر كند.
وی از مردم خواست با نگاه ترحم آمیز به افراد معلول ننگرند و همچنین از مسئولان بهزیستی و دیگر مسئولان شهرستان خواست در زمینه اشتغالزایی او را کمک کنند تا بتواند هم به خانواده اش کمک کند و هم برای خود خانواده ای تشکیل دهد.
منصور پاشایی تنها یک نفر از خیل بیشمار معلولانی است که می خواهد ازدواج کند اما شرایط برایشان مهیا نیست چرا که نگاه انسانهای سالم به این گونه افراد نگاهی دیگر است؛ بیاید طوری دیگری به زندگی او بنگرید؛ شاید قانع کننده ترین جواب خانواده های دختران سالم به چنین جوانی مصداق همان ضرب المثل معروفی باشد که میگویند: «کبوتر با کبوتر، باز با باز»؛
شاید پای ازدواج افراد معلول به ميان می آيد پيشنهادی كه به ذهن همه افراد سالم میرسد، اين است: خوب افراد معلول هم ازدواج كنند؛ اما نه با افراد سالم و باید گفت: وقتی که دختر و پسر معلول در كنار هم قرار بگيرند هیچ کدام توان این را ندارد که آن یکی را کمک کند و این در حالی است که اگر يك آدم سالم در كنار آدم معلول قرار بگيرد هر 2 ميیتوانند كمك حال هم باشند و میتوانند دست همديگر را بگيرند تا به آخر خط برسند.
انتهای پیام/ن
دیدگاه شما