به گزارش آوای سیدجمال، تقریباً از دوم خرداد ۷۶ بود که اصلاحطلبان نوظهور و چپیهای سابق تلاش کردند تا رأی ۲۱ میلیونی رئیسجمهور منتخب وقت را بهعنوان رأی مخالف به حاکمیت تفسیر کرده و بهوسیله آن از نظام اسلامی امتیازگیری کنند.
اما رهبری معظم انقلاب(قریب به این مضمون) فرمودند” رأی به صندوق انتخابات درمجموع رأی به صندوق نظام است و تعارضی با حاکمیت ندارد” و از این طریق از مصادره به مطلوب رأی جامعه توسط گروهی فرصتطلب ممانعت به عمل آوردند.
اما قضیه دوقطبی سازی جامعه همواره از دو سو موافقانی داشته است، عدهای هستند که تلاش میکنند تا رأی بخشی از جامعه به بعضی از رؤسای جمهور را رأی مخالف با نظام معرفی کرده و از این طریق در بعضی سیاستگذاریهای خارج از چارچوب منافع نظام با تفسیر غلطی که دارند، از این رأی سوءاستفاده کرده و به اتکال آن از نظام امتیازگیری کنند.
از سوی دیگر جماعتی هرچند اندک وجود دارند که به اعتقاد آنها اصولاً نیازی به رأی مردمی نیست که بخواهد این رأی در برابر نظام قرار داده شود.
اما دیدگاه امام راحل(ره) این بود که “ملاک رأی مردم است ” مقام معظم رهبری نیز بارها بهصراحت فرمودهاند: “هرکسی را که مردم انتخاب کند حکم او را تنفیذ خواهم کرد و از دولت منتخب حمایت میکنم”.
حال مطلبی که واضح و آشکار است این مسئله است که بعضی از سران دولتها مخالف مصالح نظام و منافع ملی تصمیماتی را اتخاذ میکنند؛ سؤال این است که در این مواقع تکلیف چیست و چه باید کرد؟
حسب شواهد تاریخی و سابقه موجود پس از انقلاب، از منظر امام راحل(ره)و مقام معظم رهبری، ارجح آن است که امت اسلامی نسبت بهحق انتخابی که در قانون اساسی برای امت در نظر گرفتهشده است بهدرستی شناخت داشته باشند و از آن بهخوبی استفاده کنند و با اینوجود اگر هم اینگونه نشد، لازم است در مسیر تکامل اجتماعی و رسیدن جامعه به معرفت و بصیرت هر چهبهتر و بیشتر با مدیریت و راهبری و استفاده از ظرفیتهای دیگر مواد قانون اساسی و سرخط کردن دیگر ارکان نظام، بهمنظور تقویت بخشهای کمتر متحرک و فعال و رفع مضرات، از سیاستهای ناکارآمد آن بخش، جامعه به نقطهای برسد که شناخت بهتری از ایرادات و اشکالات وارده به منتخب به خود و عقبه سیاسی فکری او به دست آورد، تا در آینده انتخاب مناسبتری داشته باشد.
درواقع با این سبک از مدیریت و راهبری و استفاده از حلم و بردباری در رأس حاکمیت، جامعه به سمت خردورزی و فاصله گرفتن از فضاهای احساسی التهابی رهنمون میشود تا اینکه بخواهد روشهایی به کار گرفته شود که احساسات رأیدهندگان را جریحهدار گردد، زیرا نظام اسلامی عمیقاً به آرای مردمی باور واتکال داشته و از دیرباز با صندوقهای رأی ارتباط نزدیک و بهدوراز عوامفریبی داشته و خواهد داشت، و درنتیجه درمان مقطعی و موردی از طریق اقدامات سلبی راه و چاره موردقبول بزرگان نظام نبوده و نیست، بلکه رویه موردتوجه هدایت مبتنی بر روشهای ایجابی و خردمحور حسب تقویت فرایند شناختی معرفتی استوار گردیده است.
تنها در این صورت است که جامعه رشد لازم و متبوع را به دست آورده و از خطرات و آفتهای پیشرو بهوسیله خود ایمنی عبور خواهد کرد.
اگر قرار باشد همواره عدهای خود را قیم مجامعه تصور کنند و بخواهند از طرف آنها تصمیم بگیرند هیچگاه به رشد اجتماعی مقبول نخواهیم رسید.
در یک مقایسه ساده بین رفتار سیاسی و احکام شرعی ملاحظه میکنیم که در احکام فردی با دو مفهوم بلوغ و رشد مواجه هستیم که حکم هر یک از اینها با دیگری متفاوت است، مثلاً برای انجام فرایض فردی مانند نماز و روزه رسیدن به بلوغ کفایت میکند اما برای سپردن سرمایه مادی فرد به خودش لازم است که او رشید شده باشد و دلایل رشد او اثبات برسد.
حال در نظر بگیرید که سرمایه اجتماعیای که برای افراد در متن قانون اساسی تبیین شده است تا چه حد میتواند در سرنوشت فردی و اجتماعی او مؤثر باشد و قطعاً برای هزینه کرد این سرمایه نیاز به رشد یا همان بصیرت سیاسی معرفتی ضرورت خواهد داشت.
از همین رو رهبران انقلاب مدیریت جامعه به سمت رشد سیاسی فرهنگی اجتماعی را جزو وظایف ذاتی خود دانسته و همواره آنها با اعمال روشهای ایجابی محقق ساختهاند، تا جایی که از حضرت آقا شنیدهشده که میفرمایند در مورد قضیه بنیصدر دیدگاه من این بود و دوست میداشتند که بهگونهای مدیریت شود تا بنیصدر دوره ریاستجمهوریاش را به پایان ببرد زیرا برای نظام مطلوب نبود که اولین رئیسجمهور اش را معزول ببینند.
و اینکه شاهد هستیم حضرت امام رحمتالله بنی صدرا از فرماندهی کل قوا معزول کردند درواقع استفاده از ظرفیتهای موجود در ساختار قانون اساسی برای مدیریت رئیسجمهور غیر مطلوب بود و به نظر میرسد اگر مجلس به سمت عزل رئیسجمهور وقت نمیرفت بعید است که حضرت امام رحمتالله عالیه تمایل داشت تا اولین رئیسجمهور نظام اسلامی را معزول ببیند.
همچنین در ۳۱ سال گذشته از رهبری حکیمانه حضرت آقا، ایشان بصیرت افزایی را جزو وظایف ذاتی رهبری جامعه در نظر گرفته و همواره با روشهای ایجابی به تقویت بینش و بصیرت اجتماعی امت اسلامی همت گماردهاند، و ملاحظه میکنیم که با این رویه نظام اسلامی را از بحرانهای متعددی بهسلامت عبور داده و در اوج تلاطم و بحرانهای بهظاهر سخت، دست از همت خود برای تقویت بنیه معرفتی جامعه نکشیدهاند در استدلال روایی و قرآنی نیز مشاهده میکنیم که وحدت جامعه از اهمیت بسیاری حائز است تا جایی که در روایت مشهوری از رسول گرامی اسلام گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم وارد شده که «بُنِیَ الإِسْلَامُ عَلىٰ کَلِمَتَیْنِ : کَلِمَهِ التَّوْحِیدِ ، وَ تَوْحِیدِ الکَلِمَهِ» مشاهده میشود وحدت امت اسلامی به لحاظ اهمیت، هموزن وحدانیت الهی آمده است.
برفرض که به صحت این روایت شبهه وارد شود چنانچه بعضی به آن شبهه آوردهاند، آیه ۹۴ سوره طاها را در پیش رفتار اجتماعی خود مشاهده میکنید که در برابر اعتراض حضرت موسی علیهالسلام، برادرشان حضرت هارون علیهالسلام در قضیه گوسالهپرستی و چرایی استدلال هارون از عدم مقابله با رفتار غلط بنیاسرائیل، با پاسخ جناب هارون مواجه میشویم که فرمود: “قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی ۖ إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی”
میبینیم که ترس از تفرقه در میان جامعه بنیاسرائیل هارون علیهالسلام را قانع کرد تا اجازه دهد برادرشان موسی شخصاً بازگردند و جامعه را از مسیر ارشاد از گوسالهپرستی بازدارند.
روایت ذکرشده از نبی مکرم اسلام صلیالله علیه و آلِ و سلم و آیه مبارکه ۹۴ سوره طاها اثبات این امر است که وحدت جامعه از ارج و مرتبه والایی برخوردار است از همین جهت است که میتوان پی برد سعی و تلاش و همت رهبری نظام برای رشد جامعه اسلامی و رسانیدن به وحدت حداکثری چقدر از واجد اهمیت است.
اگر بهدرستی به جامعه نظر اندازیم و از طیف معاندین و مخالفین قطعی نظام در داخل کشور صرفنظر کنیم با علم به اینکه تعداد اینها بسیار اندک است، مابقی جامعه از نگاه رهبری همگی جزو ظرفیتهای نظام محسوب میشود و با این نگاه است که هدایت ارشادی جامعه به سمت یکپارچگی و استفاده از تمامی توان و ظرفیتهای اجتماعی داخلی نظام اسلامی اهمیت پیدا میکند، و گروهگروه کردن جامعه مطلوب و مقبول رهبران نظام اسلامی نبوده و نخواهد بود.
در نتیجه بهتر آن است که سایر نخبگان سیاسی اجتماعی و تئوریسینهای حال حاضر در نظام اسلامی با الهام گرفتن از این اندیشه و رویه بزرگان نظام در جهت وحدت حداکثری اجتماع مسلمین حرکت نموده و از دمیدن در ساز تفرقه و انشقاق امت اسلامی خودداری ورزند زیرا اگر مضرات متعدد تفرقه و انشقاق را در نظر نیاوریم، حداقل بایستی به این مسئله توجه کنیم که از منظر حرکتهای اجتماعی در حال حاضر در مقطعی قرارگرفتهایم که لازم است از پیچ حساس لیبرال زدایی عبور کنیم و انقلاب را در ریل کارآمدی مستقر سازیم درنتیجه برای پاکسازی عناصر نفوذی و لیبرال هیچ راهی بهجز رسیدن جامعه به بصیرت سیاسی وجود ندارد، و باید توجه شود که جامعه فعلی ما قیمومیت سیاسی را پذیرا نیست، حتی اگر تصور کنیم که پذیرا باشد ،بازهم ارزش خود اتکایی مبتنی بر معرفت سیاسی بسیار پراهمیتتر از قیمومیت سیاسی است.
انقلاب اسلامی شاهد سه مقطع و مرحله بوده است؛ مرحله اضمحلال رژیم سابق و استقرار نظام اسلامی، مرحله استقلال نظام اسلامی از ابرقدرتهای شرق و غرب و مرحله استمرار نظام بر اساس فلسفه سیاسی اسلام نام محمدی(ص)؛
شاید بتوان گفت مرحله استقرار نظام و اضمحلال رژیم سابق از طریق بلوغ سیاسی امکانپذیر بوده است اما در ادامه راه و تثبیت دو مرحله دیگر قطعاً نیاز به رشد سیاسی و اجتماعی صورت پیدا میکند درنتیجه لازم است برای رسیدن به نقطه مطلوبی از معرفت و بینش سیاسی و اجتماعی همواره از دامنه التهاباتی که جامعه را به انشقاق و تفرقه میکشاند بکاهیم و تمام توان خود را مصروف التهاب زدایی و بحرانزدایی کنیم، تا اینکه امت اسلامی فارغ از التهابات و بحرانها به رشد مطلوب سیاسی و بصیرت اجتماعی برسد، آنگاه است که جامعه صلاح و سداد خود را بهدرستی تشخیص خواهد داد و دیگر نیاز نیست تا دیگرانی مانند قدیمها نگران عدم رشد سیاسی امت اسلامی میباشند.
هوشنگ نادری
انتهای پیام/ن
دیدگاه شما